شرح دعای بیست و پنجم صحیفه سجادیه دعای برای اولاد و اصول تربیتی فرزند _ بخش چهل و هفتم
شرح دعای بیست و پنجم صحیفه سجادیه دعای برای اولاد و اصول تربیتی فرزند
از حجه الاسلام والمسلمین موسوی مطلق
انتشار در روزنامه عصر ایرانیان
شنبه 20 فروردین 1401 شماره 3523
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ أَعْطِنِي كُلَّ سُؤْلِي …خدایا! همۀ خواستههایم را عطا کن .
همت بلند در دعا ارزش است ونشئات گرفته از روح توحیدی است چرا که همن دعا از خداست و هم اجابت از اوست داستان همت پیرزن بنی اسرائیل قابل تامل است.
دميري در حيوة الحيوان مي نويسد: روزي حضرت رسول صلي الله عليه و آله در مسافرت به شخصي برخورد و ميهمان او شد. آن شخص پذيرايي شاياني از حضرت كرد. هنگام حركت، آن جناب فرمود: «چنانچه خواسته اي از ما داشته باشي از خداوند درخواست مي كنيم تو را به آرزويت برساند.» عرض كرد: از خداوند بخواهيد به من شتري بدهد كه اسباب و لوازم زندگي ام را بر آن حمل كنم و چند گوسفند بدهد كه از شير آنها استفاده كنم. پيامبر آنچه مرد خواست برايش از خدا تقاضا كرد، آن گاه رو به اصحاب كرد و فرمود: «اي كاش همت اين مرد نيز مانند عجوزه بني اسرائيل بلند بود و از ما مي خواست كه خير دنيا و آخرت را برايش بخواهيم».
اصحاب عرض كردند: داستان پيرزن بني اسرائيل چگونه بود؟ آن جناب فرمود:« هنگامي كه حضرت موسي خواست با بني اسرائيل از مصر به شام برود، راه را گم كردند. هر طرف راه را جست وجو كردند، اثري نيافتند».
حضرت موسي ترسيد مانند سابق سرگردان شوند، پس اصحاب خود را جمع كرد و پرسيد: آيا شما به مردم مصر وعده اي داده ايد كه با رفتن از اين شهر خلف وعده شود؟ در پاسخ گفتند: بلي، از پدران خود شنيده ايم كه حضرت يوسف در هنگام مرگ، از مصريان تقاضا كرد هر وقت خواستند به شام بروند، جنازه او را همراه خود ببرند و در كنار قبر پدرش، يعقوب به خاك سپارند. اجداد ما هم پذيرفته اند. حضرت موسي فرمود: به مصر برگرديد تا به وعده خود وفا كنيد؛ وگرنه هرگز از اين سرگرداني نجات نخواهيد يافت. پس به مصر بازگشتند.
حضرت موسي از هركس محل قبر يوسف را جويا شد، اظهار بي اطلاعي مي كرد. به آن جناب خبر دادند كه عجوزه اي ادعا دارد كه مي داند قبر يوسف در كجاست. حضرت دستور داد او را احضار كنند. فرستاده موسي نزد پيرزن آمد و او را نزد موسي فرا خواند. زن گفت: به حضرت موسي عرض كنيد اگر به علم من احتياج پيدا كرده، او بايد نزد من بيايد؛ زيرا ارزش دانش چنين اقتضايي دارد. چون پيغام پيرزن را به موسي رساندند، تصديق كرد و از همت عالي و نظر بلند او در شگفت ماند. موسي نزد آن زن آمد و محل قبر يوسف را پرسيد. عجوزه گفت: يا موسي! علم، قيمت دارد. من سال هاست اين مطلب را در سينه خود پنهان كرده ام. در صورتي براي شما آشكارش مي كنم كه سه حاجت مرا برآوري. حضرت فرمود: حاجت هاي خود را بگو.
پيرزن گفت: اول آنكه جوان شوم؛ دوم به ازدواج شما درآيم؛ سوم در آخرت هم، افتخار همسري شما را داشته باشم.
حضرت موسي از بلندهمتي اين زن، كه با خواسته خود، سعادت دنيا و آخرت را جمع كرد متعجب شد و از خداوند درخواست كرد كه هر سه حاجت وي را برآورده سازد. پس چنين شد.
در اين هنگام، زن گفت: وقتي يوسف از دنيا رفت، مصريان درباره محل دفن او اختلاف پيدا كردند و هر طايفه مي خواست قبر آن جناب در محله ايشان باشد. نزديك بود اختلاف به جنگ انجامد. براي رفع اختلاف، قرار شد بدن حضرت يوسف را در تابوتي بلوري بگذارند و روزنه هاي آن را ببندند. سپس تابوت را داخل نهري كه وارد مصر مي شود دفن كنند، تا آب شهر مصر از روي قبر يوسف بگذرد و در محله ها گردش كند و همه از فيض قبر او بهره مند شوند.
زن، محل قبر را به حضرت موسي نشان داد. موسي تابوت را بيرون آورد و آن را در شش فرسخي بيت المقدس، در محلي كه معروف به خليل القدس است، روبه روي قبر يعقوب و در كنار قبر حضرت ابراهيم عليه السلام دفن كرد.
افزودن دیدگاه جدید