مولفههای عرفان اسلامی
پس از بیان نکاتی چند در خصوص عرفان اسلامی و تصوف در مباحث گذشته، به نظر میرسد تبیین مولفههای هر کدام ولو به نحو اجمال ضروری میباشد؛ ثمره بیان این مولفهها تشخیص و تفکیک عرفان ناب اسلامی از عرفانهای کاذب غیر اسلامی و حتی عرفانهای متظاهر با نام اسلام خواهد بود؛ البته پس از تبیین مولفههای عرفان و تصوف خود به خود حقایق دیگری نیز روشن خواهد شد.
توحید
یکی از مولفهها و اصول عرفان و عارفان الهی مبحث توحید خالص است، در اینجا به چند نمونه از سخنان علامه شهید مطهری در خصوص توحید بسنده میکنیم: الف- توحید کلید کمال نظری و عملی در عرفان و از نظر عارف، قله منیع انسانیت و آخرین مقصد سیر و سلوک عارف است که با توحید مردم عوام و حتی با توحید فیلسوف «یعنی اینکه واجب الوجود یکی است نه بیشتر» از زمین تا آسمان متفاوت است. ب- توحید عارف یعنی موجود حقیقی منحصر به خداست و جز خدا هر چه هست «نمود» است نه «بود». توحید عارف یعنی «جز خدا هیچ نیست» توحید عارف یعنی طی طریق کردن و رسیدن به مرحله «جز خدا هیچ ندیدن».
جز خداکیست که در سایه لطفش بخزیم / همت اوست که هر لحظه پناه من و توست
نبوت
یکی دیگر از مولفههای عرفان، اعتقاد به نبوت است با تمام شئونی که در قرآن و لسان حضرات ائمه معصومین علیهمالسلام برای آن ذکر شده است.
مرحوم قیصری میفرماید: نبوت در لغت ماخوذ از «نبا» به معنای خبر است. در اصطلاح، آوردن خبر از سوی خدا جهت ارشاد بندگان او به راه نجات است. نبوت بر دو نوع است نبوت عامه و نبوت خاصه. نبوت عامه مقرون به رسالت و شریعت نیست، مانندهارون و یوشع که مبعوث به رسالت نبودند، بلکه تحت رسالت و شریعت حضرت موسی علیهالسلام بودند. نبوت خاصه مبعوث به رسالت و شریعت است. مانند پیامبران اولوالعزم که صاحب شریعت و کتب آسمانی بودند. نبوت باطنی دارد که آنرا «ولایت» گویند.
حضرت امام خمینی(ره) در تعریف نبوت معنایی در کمال دقت و ظرافت بیان میکنند: «خلافت فیض اقدس از مقام ذات در حضرت واحدیت، روح خلافت محمدی است صلی الله علیه و آله و سلم که مربوب اسم اعظم «الله» و ربّ حقیقت محمدیه است. همین حقیقت است که وجود منبسط و واسطه فیض کلی و مبدا ممکنات و منشا سریان وجود در هیاکل ماهیات است.»
معظم له در ادامه میفرماید: در اولین جلسهای که به حضور استادم عارف شاهآبادی مشرف شدم از کیفیت وحی سخن به میان آمد، ایشان فرمودند: «هـا» در «انا انزلناه فی لیله القدر» اشاره به همین حقیقت غیبیه «خلافت» است، که بر بنیه محمدی صلی الله علیه و آله وسلم که حقیقت لیله القدر است نازل شده است.
ایشان بحث نبوت را چنین خاتمه میبخشند که: «هذه الخلافه هی روح الخلافه المحمدی»
ولایت
البته باطن ولایت و اصل و اساس آن ولایت خداست که این امر باید در مبحث توحید مفصلا مورد بحث قرار گیرد، چرا که اساسا ولایت ادامه بحث توحید است؛ لکن چون مجرای ولایت الهی از طریق نبی و ولی جاری میشود بحث ولایت خود حوزه مستقلی را در بر گرفته است.
حکیم متالّه حضرت استاد علامه جوادی آملی در معنای ولایت میفرماید: «معنای ولایت آن است که انسان به جایی برسد که عالم و آدم را تحت تدبیر خدای سبحان ببیند و لا غیر؛ انسانی که از خود فانی است، تحت ولایت خداست، انسانی که از خود استقلال و اختیار و اراده نشان میدهد هرگز تحت ولایت خدا نخواهد بود. انسان هنگامی به مقام ولایت میرسد و از اولیای خاص الهی به شمار میآید که از خود اراده و استقلالی نشان ندهد و این متفرع است بر این که «خود» را نبیند و اوصاف و افعال خود را نیز نبیند، لذا نه به خود متکی باشد و نه به دیگران. چنانچه رسول خدا(ص) فرموده است این ولایت که انسان در تحت تدبیر خدای سبحان باشد و ذات و صفت و فعل او را خدای سبحان تدبیر کند و لاغیر، مخصوص انبیای الهی نیست، رسالت و نبوت امر اختصاصی است، اما ولایت امری است عام. درِ «ولایت» برای انسانها گشوده است.»
افزودن دیدگاه جدید