یادی از عارف صاحبدل مرحوم الطافی نشاط
مرحوم آیت الله خزعلی پنج روز مهمان ما در دورود بودند، روز سوم یکی از رفقا گفتند اقای الطافی نشاط که از اولیاء خدا بودند، آمده اند خرم آباد اگر مایل هستی به دیدن ایشان برویم.
بنده به آیت الله خزعلی عرض کردم، اجازه بدهید تا شما شب را سپری می کنید، بنده چند ساعتی مرخص بشوم بعد خدمت میرسم.
به شوخی فرمودند: رفیق نیمه راه شده ای، کجا می خواهی بروی؟!
عرض کردم: پیرمرد اهل دلی آمده خرم آباد بروم و زود بر میگردم، مقصودم از اینکه نام نبردم نمی دانستم آیا ایشان را می شناسد و یا قبول دارد یا خیر!
البته چون مرحوم آیت الله خزعلی شب ها به کارهای خود مشغول بود از مطالعه، تلاوت قرآن و عبادت و حضور بنده ضروری نبود، می خواستم از فرصت استفاده کنم.
ایشان فرمودند: این پیرمرد اهل دل کیست؟
عرض کردم: آقای الطافی نشاط.
تا نام ایشان را آوردم تبسمی کردند و فرمودند:
«از رفقاست، بروید و به ایشان بگوید خزعلی دورود است و می گوید بیائید چند ساعتی با هم باشیم.»
و دو جریان ناب هم از ایشان گفتند
آیت الله خزعلی فرمودند:
در ایام بمب باران ایشان مهمان ما بودند، برای نماز ظهر و عصر مهیا شدیم، در سجاده قرار گرفتم، اذان و اقامه را گفتم، اقامه را می گفتم، که یکوقت ایشان که به عنوان مأموم بودند، مرا محکم کنار کشیدند و زمین زدند، بلافاصله دیوار صوتی شکسته شد و تمام شیشیه ها همان جائی قرار گرفت که ایستاده بودم و به این ترتیب ما نجات پیدا کردیم.
قضیه دوم از کرامات مرحوم الطافی نشاط
در مسیر مشهد ناگهان صدا زدند، بزن کنار بزن کنار، راننده هم مجبور شد برود به خاکی کنار جاده، پس از لحظاتی متوجه شدیم از پیچ مقابل یک اتوبوس و کامیون در حال سبقت از همدیگر آن هم به نحو لجبازی با سرعت هرچه تمام تر می رفتند که قطعاً در آن مکان اگر بودیم حادثه ای تلخ خلق می ش.
از آقای الطافی سوال کردم چطور فهمیدید؟
فرمود: کوه گفت: بزنید کنار!!!
__________________________________________________________
کتاب آن روی سکه تالیف استاد سیّدعباس موسوی مطلق - صفحه 20
افزودن دیدگاه جدید