شما فرشته نجات ما شدی !!!
تلمذ و ملاقات با ادب و آداب مخصوص، آثار و برکات فوق العاده ای دارد.
حقیر بسیار شاهد عدم رعایت ادب در محضر بزرگان بوده ام و بسیار بر اینگونه رفتارها حسرت و غصه خورده ام بعنوان نمونه عرض کنم:
اوائل دهه هفتاد جهت ملاقات با حکیم و فیلسوف شهیر مرحوم آیت الله حاج سید جلال آشتیانی به منزل خواهر ایشان که در آنجا سکونت داشتند مراجعه کردم، داماد مکرم ایشان آقای دکتر لاهوتی (شوهر خواهر) در کمال ادب و متانت گفتند:
استاد استراحت می کنند عصر تشریف بیاورید، بنده هم رفتم و عصر طبق ساعت مقرر، که حاضر شدن در ساعت مقرر نیز یکی دیگر از آداب ملاقات بزرگان است حاضرم شدم.
دکتر بسیار ناراحت و عصبانی بود به حدی که بنده عرض کردم:
خود شما فرمودید عصر مراجعت کنم،
ایشان گفتند:
آقا جان! آقا سید، مقصودم و دلیل عصبایتم شما نیستید، یک عده ای چند ساعت است آمده اند و وقت ایشان را که البته کسالت هم دارند گرفته اند و استاد هم مأخوذ به حیا هستند، نمی توانند چیزی بکویند. بنده عذر خواهی کردم و خواستم برگردم که ایشان نگذاشتند و بنده را راهنمائی کردند به اتاق مرحوم آیت الله آشتیانی.
از قضا تا وارد شدم، ده دوازده نفر که مرا هم می شناختند و بنده هم بزرگ آنان را می شناختم، دور استاد جمع شده بودند و به محض دیدن حقیر خوشحال هم شدند، بنده متوجه شدم که مرحوم استاد آشتیانی به آنان کتاب هدیه داده بود، و این آقایان سر صف مانده اند که آقا صفحه اول هر کتاب برای آنان مطلبی بنویسد، با دیدن این صحنه ناراحت شدم و گفتم:
آقایان بیائید زودتر بیرون، خجالت بکشید وقت یک مرد بزرگ را گرفته اید که از ایشان امضاء بگیرید همین افتخار که ایشان را ملاقات کردید و کتاب تألیف ایشان را از دست مبارکشان گرفته اید زهی سعادت است.
همه را بیرون کردم و رفتم دست ایشان را ببوسم و مرخص بشوم با لبخند فرمودند:
«أحسنت: شما فرشته نجات ما شدی»
فهمیدم که این بزرگوار اذیت شده و این آقایان هم انگار خانه خاله آمده اند.
__________________________________________________________
کتاب آن روی سکه تالیف استاد سیّدعباس موسوی مطلق - صفحه 13
افزودن دیدگاه جدید