خاطره ای از مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حقیقت

تا سه سال این برنج و روغن تمام نشد، بعد از سه سال امدم نگاه کنم ببینم چقدر مانده که پس از مدتی تمام شد...
کد خبر: 14332
96ba4a06-fb0c-467d-bba9-333ac7c6cfac.jpg

بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از بزرگان از قول مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حقیقت که از علمای شیراز و از شاگردان امام خمینی، آیت الله بروجردی و علامه طباطبایی  بودند. نقل کردند:
در اوایل ورودم به قم در مدرسه حجتیه با هم حجره ای ام بدون محاسبه هم خرج بودیم، یکبار که هر دو پول تمام کرده بودیم سه روز گرسنگی را تحمل کردیم، روز سوم وارد حجره شدم دیدم رفیقم بی حال روی زمین افتاده است.
گفتم الان میروم حرم برای شما و دو تا طلبه دیگر و خودم یک کاری میکنم، حرم مشرف شدم و به بی بی گفتم:
اگر مهمان داری این است شما و مردم و وحوش صحرا همه مهمان من باشید.

سپس آمدم فیضیه برای نماز جماعت، بعد از نماز
آمدم از فیضیه بیرون بروم کسی دست روی شانه ام گذاشت و مرا به بقالی برد و به بقال دستور داد  روغن و برنج و مایحتاج به من بدهد، به او گفتم: بنده صدقه و کفاره نمی پذیرم.
گفت: هدیه است.
تحویل گرفتم و آوردم و با رفقا تقسیم کردم ، جالب این است تا سه سال این برنج و روغن تمام نشد، بعد از سه سال آمدم نگاه کنم ببینم چقدر مانده که پس از مدتی تمام شد.
بله فضولی در کارهای معنوی موقوف خصوصا در الطاف خدا و اهل بیت و اولیا الهی اکیدا ممنوع است.
یادداشت های: سید عباس موسوی مطلق
ولادت امام رضا علیه السلام ۱۳۸۹
موقع نقل داستان مرحوم حقیقت در قید حیات بودند

افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.