اشتراکات مفهومی عمان سامانی و حافظ

کد خبر: 13930
پایگاه رسمی حجت الاسلام موسوی مطلق

قاجار است و تمام خیانت هایش ، قاجار است و قتل و خونریزی ، قاجار است و چالش های مختلف سیاسی ، حکومت قاجار آغازی بسیار نامبارک را داشت ، پس از قتل و خونریزی های فراوانی که صورت گرفت . آغا محمد خان قاجار به سلطنت رسید(۱) ، مرام او مرام مغول و چنگیز بود ، چنانچه صاحب کتاب (( رستم و التواریخ )) محمد هاشم آصف مینویسد :

(( آن و الا جاه "محمد خان قاجار " از خواندن تواریخ و قصص ، چنگیز خان و امیر تیمور گورکانی

را پسندیده و انتخاب نموده و خود برسم و راه آیین و قوائد و قوانین این دو سلطان رفتار مینمود

و فرموده بود : صورت چنگیز خان را در مجلس پادشاهی بالای سرش و صورت امیر تیمور گورکانی

را در پیش رویش نصب نموده بودند )) (۲)

با روی کار آمدن این سلطان مستبد بی روح ، بیش از پنجاه سال ایران در آتش جنگ ها و بی آبی فرهنگی سوخت وسر سبزی آن به

زردی گرایید ، چنانچه این دوران را (دوران فترت) نامیده اند ،در مقدمه دیوان فتحعلی شاه آمده :

((از انقراض حکومت صفویه تا آغاز سلطنت فتحعلی شاه قاجار که بیش از نیم قرن طول کشیده است

زبان و ادبیات فارسی نسبت به گذشته درخشان خود ، دچار رکود و عقب افتدگی ممتدی گردیدکه

آن را ( دوران فترت ) نامیده اند )). (۳)

فتحعلی شاه قاجار بر خلاف آغا محمد خان قاجار ، اهل خون و جنگ نبود و بیشتر به عیش وشادکامی و تفرج به باغ و بستان علاقه مند

بود وی طبع شعر و قریحه شاعری داشت از وی دیوانی بجا ماند ه و تلخص وی (خاقانی) می باشد ، از جمله اشعار او این است:

نا شا د کسی کز ستمت شاد نباشد         آزاد دلی کز غمت آزاد نباشد

کوشی چو به تعمیر دل ؟این خانه عشق است          آباد یش این است که آباد نباشد(۴)

با روی کار آمدن فتحعلی شاه قاجار ، علی رغم همه نقدهای که بطور کامل به این سلاطین وارد است ، ولی : (( عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو ))عرض میشود ، این دوران دوران شکوفایی ادب و شعر شاعری بود و این روش ادامه داشت تا فرا رسیدن دوران ناصر الدین شاه قاجار وی نیز هم طبع شعری داشت و هم علاقه به شعر و شاعران ،که از نمونه هایی از اشعار وی ( قطع نظر از این که بعضی معتقدند این اشعار متعلق به شاعران دربار است که به نام وی تخلص زده اند ) (۵) در این مقاله استفاده خواهد شد .

آری ، شاعر ِ عارفِ عاشقِ صاحب موضوع این مقاله حضرت قدوه العرفا ،زبده الحکما ، فخر الاُدبا، تاج الشعراء ، مرحوم نورالله عمان سامانی در یک چنین عصری پا به عرصه این عالم نهاد ، (۶) حوادث فراوانی و اشخاص زیادی را به چشم خود دید ، (۷)از محضر عالمان بزرگی استفاده نمود(۸) که یکی از ثمرات آن همین اشعار باقی مانده از اوست و در میان اشعارش این گنجینه الاسرار است که از درخشندگی خاصی برخورداراست اشعاروی عمیق ، دقیق ، لطیف و ظریف است ، از آن جاکه : فیض روح القدس گر باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد(۹)

همه مدد شدگان روح القدس از یک چشمه نوشیده اند(۱۰) و یک آفتاب بر آنان تابیده است حقایق معنوی را که یک حقیقت بیش نیست

((کز هر زبان که میشنوم نا مکرر است))(۱۱) با ادبیات های مختلفی با زبان های متفاوتی و با واژگان مخصوص به خود یک رسالت واحدی دارند ((بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه ))(۱۲)در این نوشتار (۱۳)به عنوان تیّمن و تبّرک مشترکات مفهومی برخی از ابیات و اشعار حضرت عمان سامانی ودیگر شاعر اهل رازِ ایران زمین ؛ که ارادتی خاص به دستگاه با عظمت اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیهم اجمعین (۱۴) داشته و زبانش زبان عشق و عرفان است (۱۵) یعنی حضرت خواجه شمس الدین محمد حافظ را تقدیم می کنیم :

الف )جبرئیل حجاب وصال

جناب عمان یکی از اسرار آمیزترین مراحل وصال به حضرت حق تعالی را در غالب ملاقات حضرت جبرئیل با امام العارفین حضرت سید الشهدا صلوات الله علیه را به تصویر کشیده است ، گرچه استخدام کلمه وصال به حضرت حق تعالی برای رساندن شأن و مرتبه امام خود محل تأمل است ، اما کمبود واژه ها این مشکلات را نیز در بر دارد در زیارت رجبیه آمده است ( لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک) (۱۶)

ولی چون قول و فعل آنان حجت است و آنان راهنما یان در عالم وجود هستند ، باید در این عالم رشد ونموی نیز می نمودند تا اهل طریق مسیر را از همان راه که آنان رفتند ، می رفتند و به سر منزل مقصود می رسیدند ، علی ای حالٍٍ :این مرحله را حضرت عمان در این اقیانوس عمان به زیبایی ، مرواریدهای آن را استخراج نموده است :

جبرئیل آمد که ای سلطان عشق        یکّه تازِ عرصه میدان عشق

دارم از حق بر تو ای فرّخ امام             هم سلام وهم تحیت هم پیام

گوید ای جان حضرت جان آفرین          مر ترابر جسم و بر جان آفرین

محکمیها از تو میثاق مراست              رو سپیدی از تو عشاق مراست

این دویی باشد ز تسویلات ظّن           من توام ای من تو در وحدت تومن

چون خودی را در رهم کردی رها        تو مرا خون من ترایم خون بها

مصدری و ماسوا مشتق تراست        بندگی کردی خدایی حق تراست

هر چه بودت داده ای اندر رهم           در رهت من هرچه دارم می دهم

کشتگانت را دهم من زندگی              دولتت را تا ابد پایندگی

شاه گفت ای محرم اسرارما              محرم اسرار ما از یار ما

گرچه تو محرم به صاحب خانه ای      لیک تا اندازه ی بیگانه ای

آنکه از پیشش سلام آورده ای              وآنکه از نزدش پیام آورده ای

بی حجاب اینک هم آغوش من است     بی تو رازش جمله در گوش من است

از میان رفت آن منی وآن تویی             شد یکی مقصود و بیرون شد دویی

گر تو هم بیرون روی نیکوترست           زانکه غیرت آتش این شهپرست

جبرئیلا رفتنت زینجا نکوست                پرده کم شو در میان ما و دوست

رنجش طبع مرا مایل نشو                   در میان ما و او حایل نشو (۱۷)

شاعران دیگری نیز از این حقیقت سخن به میان آورده اند ! کدام حقیقت ؟ حقیقت همان است که در خلوت و حالات آنان به خدای متعال را کسی راه نیست، تبین این سخن را واگذار به کلام نورانی عارف کامل ، حضرت امام خمینی قدس سره الشریف واگذار مینماییم . حضرتشان فرموده اند : (( اصولاً رسول اکرم صلی الله و علیه و آله وسلم و ائمه معصومین صلوات الله علیهما طبق روایاتی که داریم قبل از این عالم انواری بوده اند در ظل عرش ، و در انعقاد نطفه و طینت از بقیه مردم امتیاز داشته اند و مقاماتی دارند الی ماشالله ، چنانکه در روایات معراج جبرئیل عرض میکند : لَو دَنَوتُ اُئمِلِّه لاَ حتَرَقتُ ؛ هر گاهی کمی نزدیکتر میشدم سوخته بودم ...

یا این فرمایش که { اِنَّ لَنا مع الله حالاتُ لا یَسعَهُ مَلکُ مُقَرّبُ ولا نبَی مُرسِل ؛ ما با خدا حالاتی داریم که نه فرشته مقرب آن را می تواند داشته باشد و نه پیامبر رسل }

این جزء اصول مذهب ماست که ائمه علیهم السلام چنین مقاماتی دارند .)) (۱۸)

چنان چه عرض شد دیگران هم از گفتگوی امام حسین علیه السلام با جناب جبرئیل سخن به میان آورده اند از جمله ناصرالدین شاه قاجار نیز چنین سروده است :

از عرش با ملائک ، سیّار ، جبرئیل               آمد به یاری شه بی یار ، جبرئیل

وقتی رسید دید حسین را به خاک وخون     گفتا فدای جان تو صد بار جبرئیل

بر گو پیکری که منش پروریده ام                بیند چسان جراحت بسیار جبرئیل

این گفت و سایه بر بدن آن جناب کرد          از شهپر به دیده خونبار جبرئیل

شاه شهید دید ه گشود و به ناله گفت       ای پیک وحی حضرت جبّار جبرئیل

بردار سایه ات ز سرم این دم وصال           حایل مشو میان من و یار جبرئیل (۱۹)

لسان العرفا و ناظم جوهر الاولیا ء(۲۰) جناب حافظ شیرازی در بیتی از یک غزل پر معنی ،این حقیقت را که گاهی انسان به مقامی می رسد که ملائکه الهی نیز حجاب و باعث رنجش و ملال آور می شوند ، را بیان نموده است :

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان         قال و مقال عالمی می کشم از برای تو (۲۱)

آری عاشق و دلداده را مطلوبی بالاتر از خلوت و وحدت با معشوقش نمی باشد ،رسد آدمی بجایی که امین وحی الهی هم نا محرم است ملائکه نامحرمند ، باری لازمه غیرت ، نفی غیر است از مولی الموحدین قطب العارفین امیر المومنین صلوات الله علیه نقل شده که فرمودند : اِنَّ الله یَغارالمؤمن ، فَلیغِرمَن لا یَغار : همانا خداوند برای مؤمن غیرت می ورزد ، پس مومن هم باید غیرتمند باشد .(۲۲)

شیدایی حضرت ابا عبدالله الحسین سلام الله علیهم ، اَعِنی :فقیه عارف مرحوم آیت الله العظمی غروی اصفهانی نیز سروده

مستغرق وصال چنان شد که می نمود        شور وداع پردگیبانش نوای عود

شد بر فراز رفرف همت سوار و تاخت          مِن منتهی النزول الی غایَه الصّعود (۲۳)

ب) قابلیت (( می))

مرحوم عمان سامانی در گنجینه الاسرار در بیان تجلی دوم .... چنین بیان فرموده اند :

پرده یی کاندر برابر داشتند          وقت آمد پرده را برداشتند

پس ندا دادند او نه پنهان بر ملا    کا لصَلا ای باده خواران الصَلا (۲۴)

این ((می)) ویژگی هایی عجیب دارد من جمله : کمترین کار این (( می )) خلقت اشیاء می باشد ، رفتن جهل ، ورود در بهشت :

همچو این (می )خوشگوارو صاف نیست       ترک این می گفتن از انصاف نیست

حبذا زین می که هر کس مست اوست         خلقت اشیاء مقام پست اوست

هر که این( می) خورد جهل از کف بهشت     گام اول پای کوبد در بهشت (۲۵)

البته این (می ) نوشیدنش کار هرکس نیست ، دَ مار از روزگار انسان در می آورد ، خوردن این می تازه اول مشکلات(۲۶) مخموری آغاز میشود :

از خمار آن حذر کن کاین خمار        از سر مستان برون آرد دَمار

درد و رنج و غصه را آماده شو       بعد از آن آماده این باده شو (۲۷)

پس از معرفی (می) اول آسمان اعلام آمادگی نمود؛ وسپس یکی یکی .....

سرانجام : جرعه ای هم ریخت زآن ساغر به خاک         زآن سبب شد مدفن تن های پاک (۲۸)

از جرعه ای از آن محبت الهی زمین نیز بی بهره نماند و از آن قطره بود که با خاک آمیخته شد و گل آدم را سرشتند و به پیمانه زدند(۲۹) و یا معنای دیگر مدفن تنهای پاک ، کربلاست و یا به لطایف الجبلی عرض کنم یعنی ارواح الّتَی حَلَّت بِفِنائک (۳۰) معنای نازله اش همین بود که عرض شد.(( یک نکته از این معنا گفتیم همین باشد )) (30)

کسی یارای نوشیدن این (می) را نداشت الا حضرت سلطان عشق ابا عبدالله الحسین سلام الله علیه ، لذاست که خواجه با معرفت شیراز قدر این شراب را دانستند و گفتند :

فرشته عشق نداند که چیست ، قصّه مخوان             بیار جام شرابی به خاک آدم ریز (۳۱)

این جاست که آنکه شعرش همه بیت الغزل معرفت(۳۲) است فریا بر می آورد :

اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک                  از آن گناه که نفعی رسد به غیرچه باک (۳۳)

و فشاندن ( می ) فقط کار خداست ونوشیدنش کار حسین . و چون امام به فناء کامل رسیده او نیز (می) می فشاند و دوستانش می نوشند ، ولی اگر دیگری (می) بفشاند ولو به اندازه قطره ای آن عاشق دلباختهِ در ساقی نامه اش چنین گفته :

تو گر جرعه می به خاک افکنی              سزاوای اغوای اهریمنی (۳۴)

ج ) عجز بیان

جناب عمان سامانی ، در بیان تجلّی کردن جمال بی مثال حسینی از روی معنی در آیینه وجود حضرت زینب سلام الله علیه از راه شهود ، بطور اجمال گفته :

قابل اسرار دید آن سینه را              مستعد جلوه آن آیینه را

ملک هستی منهدم یک باره کرد      پرده پندار او را پاره کرد

تا اینکه به اینجا می رسد :

گفتگو کردند باهم متصل               این به آن و آن به این از راه دل

دیگر اینجا گفتگو را راه نیست       پرده افکندند و کس آگاه نیست (۳۵)

قدرت بیان در تبیین اسرار آسمانی محدو.د است . حضرت سید الشهدا سلام الله علیه با خاتون دو سرا زینب کبری سلام الله علیهما سخن گفت تا جایی که دیگر مطلب به آنجا رسید که از گفتگو پا فراتر نهاده شد و حجابها بر داشته شد ، این مرتبه از فهم اسرار را هر کسی قادر به فهم آن نیست بلکه :

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند           وآنکه این کار ندانست در انکار بماند (۳۶)

وچه زیبا گفته : ((در گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش ))(۳۷) با حسینی گوش می باید سخن ها را شنید (۳۸)تا جایی که از گوش فراتر رود ، دیگر سخن از گوش حسینی نیست بلکه فناء در امام حسین است . این دو روایتی که ذیلاٌ عرض میشود گویای عظمت اسرار الهی است:

جناب میثم تمار در ضمن حدیثی نقل می کند :

امیر المؤمنین صلوات الله علیه به صحرا می رفتند و با کف دست ، در زمین حفره ای می کندند و سر درون آن می بردند و راز دل می گفتند و سپس حفره را پر می کردند و می فرمودند : این اسرار را در زمین کاشتم و روزی خواهد رویید ..(۳۹)

ودر حدیثی دیگر جناب جابر جه فی می گوید : حدّثنی ابو جعفر علیه السلام تسعین الف حدیثنا لم أحدث بها احداٌ قطّ ولا احدث بها احداابدا ٌ . فقلت لا بی جعفر علیه السلام ، جعلت ُ فداک، انَّک َ قَد حَملتنی و قراً عظیما بما حدثتنی به من سِّرکم الّذی لا احدث به احداٌ ، فریما جاش فی صَدری حتّی یأخذتی منه شبه الجنون قال : یا جابر فاذا کان ذلک فاخرج الی الجبال ( الجبان ) فا حفر حفیره و دلّ راسک فیها ، ثم قل : حدثنی محمد بن علی بکذا و کذا . (۴۰)

امام باقر علیه السلام نود هزار حدیث به من فرمود که تا کنون به احدی نگفته ام و تا ابد نیز به احدی نخواهم گفت . به امام باقر علیه السلام عرض کردم : فدایت شوم ، با آنچه از اسرارتان بر من حدیث نمودید ، بار سنگینی بر من نهادید که به احدی نگفته ام . بسا می شود که در سینه ام به غلیان می آید تا جائی که حالتی همچون جنون را می گیرد . حضرت فرمود : جابر هر گاه این گونه این شد ، به سوی کوهستان ( صحرا ) بیرون رو و حفره کوچکی در زمین بکن و سرت را درون آن حفره ببر ، سپس بگو امام باقر به من چنین و چنان فرمود .

حدیث فوق با عبارات بیشتری همچون لعنت خدا و رسول برتر و در بعضی نقل ها بر پدر و مادر تو باد اگر یکی از این اسرار را جائی دیگر نقل کنی در سایر منابع روائی نیز نقل شده که مرحوم علامه طباطبائی در رساله الولایه خویش این احادیث را نقل فرموده اند .(۴۱)

گاه شده که برخی اولیاء الهی که خاک کف پای اهل بیت اگر محسوب شوند در ملاقاتهای که با هم داشته اند و در طی ملاقات جز سکوت چیز دیگری نبود در عالم غیب و شهود مطالب رد و بدل می شده نظیر آنچه مرحوم علامه طهرانی درباره ملاقات مرحوم علامه طباطبائی و آیت الحق مرحوم سید هاشم حداد نقل نمود ه اند ، ایشان مرقوم داشته اند :

((۰۰۰در حدود یک ساعت مجلس به طول انجامید که سخن و گفتاری ردّ و بدل نشد و هردو بزرگوار ساکت وصامت بودند البته این به حسب ظاهر امر بود ، اما آنچه از گفتار در باطنشان ردّ و بدل می شد ، و آنچه از تماشای سیما و چهره همدیگر برداشت می نمودند ، حقایقی است که از سطح افکار و علوم ما خارج و جز خداوند متعال و رسول او و اولیای به حق او کسی از آن مطلع نمی باشد .)) (۴۲)

گفتگو کردند با هم متصل             این به آن و آن به این از راه دل

دیگر اینجا گفتگو را راه نیست       پرده افکندند وکس آگاه نیست

و خواجه اهل راز حضرت حافظ شیرازی فرموده :

حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنیست          بناله دف و نی در خروش و ولوله بود

مباحثی که در آن مجلس جنون میرفت                    ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود (۴۳)

و در جایی دیگر فرموده اند :

سخن عشق نه آن است که آید به زبان                  ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت ( ۴۴)

استفاده و استناد عمان به حافظ

جناب عمان سامانی در موارد بسیاری بسان سایر شاعران عاشق از اشعار جناب حافظ استفاده نموده و مورد استفاده قرار داده است چرا که یکی از خصوصیات شعر حافظ (( لفظ اندک و معنای بسیار )) (۴۵) است از آن جمله :

مورد اول (46)

در بیان اینکه صاحب جمال را خود نمایی موافق حکمت شرط است و اشاره به تجلی اول بر وجه اتم و اکمل و پوشیدن اعیان ثابته کسوت تعیین را و طلوع عشق را از مطلع لاهوتی و تجلی از عالم ملکوتی به ناسوتی نعم ما قال :

در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد                    عشق پیدا شد وآتش به همه عالم زد (47)

مورد دوم (48)

در بیان تجلی دوم و اظهار شأن و مراتب بر ما سوی وعرض امانت عشق و شدت طلب به اندازه استعداد در هر یک و خیمه زدن تمامیت آن در ملک وجود انسانی به مصداق آیه (( ا نّا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماًجهولا ( 49)

جلوه یی کرد رُخش دید ملک عشق نداشت               عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد (50)

چه ملک را که عقل خالص است و از شهوت محروم این مرتبه حاصل نیست.

فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان               بیار جام شرابی به خاک آدم ریز (51)

مورد سوم (52)

در بیان اینکه هر رازی را پرده داری انباز است و هر سرّی را غیرتی غیریّت پرداز است که گوید :

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز                    دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد (53)

مورد چهارم (54)

در بیان اینکه چون مطلب را رغبت شامل و طالب را استعداد کامل آمد ، توسن مقصود رام است و باده مراد در جام از آنجاست که محرم خلوتخانه راز و محقّق شیراز خواجه حافظ قدّس سره می فرماید :

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد            ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود (55)

____________________________________________________________________

پی نوشت ها

۱- آغا محمد خان قاجار ، سلسله قاجاریه را در سال ۱۲۰۹ ه ق برابر با ۱۱۶۸ه ش بنا نهاد و تهران را پایتخت قرار داد .

ر.ک : تاریخ سیاسی معاصر ایران ص۱۴٫

۲- رستم التواریخ ص ۴۵۶ . محمد هاشم آصف .

۳- دیوان کامل فتحعلی شاه قاجار ص ۲۵٫

۴- دیوان ایرج میرزا ، ص ۴ به نقل از مجمع الفصحا .

۵- از جمله افرادی که این چنین معتقداست مرحوم سعید نفیسی می باشد.

۶- تولد وی در شب نوزدهم ذی الحجه ۱۲۵۹ در میان جشن و سرور و چراغانی ،آذین بندی عیدالله الاکبر غدیر خم قدم به عرصه وجود می گزارد و در پشت جلد قرآن کریم ، ورود این نعمت عظیم را چنین به ثبت می رسانند : (( تاریخ تولد نور چشمی ، نورالله ،شب شنبه نوزدهم ذی الحجه سنه ۱۲۵۹آفتاب در دلو و ماه میزان بود . خداوند طالعش را بلند بفرماید . انشالله .

ر . ک : گنجینه الاسرار ، به کوشش حسین بدرالدین ص ۷۹ .

۷- زک : به مقدمه پربار جناب آقای حسین بدرالدین بر گنجینه الاسرار عمان سامانی .

۸- بزرگانی نظیر : مرحوم آخوند ملا محمد کاشی ، میرزا حسین تیرانی ،حکیم الهی ،وآقا نجفی اصفهانی .

۹- آیینه جام . دیوان حافظ ص۹۷ .

۱۰- مردی ز کننده در خیبر پرس            اسرار کرم ز خواجه قنبر پرس

گر طالب فیض حق به صدقی حافظ        سرچشمه آن ز ساقی کوثر پرس.

۱۱- یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب            کز هر زبان که می شنوم نامکرر است (دیوان حافظ ص ۲۸).

۱۲- شیخ بهایی : هر کس به طریقی صفت حمد تو گوید                بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه .

۱۳- فرصت این نوشتار اندک بود ، ان شاءلله در مجموعه کامل به این موضوع خواهم پرداخت .

۱۴ - ر.ک : به آثار حقیر ( موسوی مطلق ) در این زمینه : الف ) خواجه قنبر در دیوان خواجه شیراز . ب ) حافظ و پیر مغان . ج) حافظ قبله هفتم . د) حافظ از دیدگاه علماء و فرزانگان.

۱۵ - مقام معظم رهبری فرمودند : (( بنده جهان بینی حافظ را جهان بینی عرفانی می دانم )) ر. ک به حافظ از دیدگاه علماء و فرزانگان ص ۷۳٫

۱۶ - مفاتیح الجنان ، در اعمال ماه رجب ، زیارت رجبیه .

۱۷- گنجینه الاسرار .

۱۸- امانت و انسان کامل ازدیدگاه امام خمینی ص ۳۳۵ .

۱۹ - دیوان کامل ناصر الدین شاه قاجار ص ۸۵٫

۲۰ - مرحوم ملا صدرای شیرازی حافظ را اینگونه وصف نموده ؛ ر. ک مفاتیح الغیب ص ۴۷ مفتاح سیزدهم و هفدهم .

۲۱- آیینه جام . دیوان حافظ ص ۲۸۴ .

۲۲ - بحارالانوار ج ۷۶ .

۲۳ - کلیات دیوان کمپانی ص۱۰۸ .

۲۴ - گنجینه الاسرار .

۲۵ - همان .

۲۶- الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها            که عشق آسان نمود اول ولی افتاده مشکلها ( حافظ) .

۲۷- گنجینه الاسرار .

۲۸- همان .

۲۹- دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند                  گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند (حافظ)

۳۰ - کی شعر تر انگیزند خاطر که خرین باشد           یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد ( حافظ)

۳۱- حافظ

۳۲- شعر حافظ همه بیت الغزل معرفتست آفرین بر نفس دلکش و لطف وسخنش ( حافظ)

۳۳ - حافظ

۳۴ - ساقی نامه ، از اشعار عالم ربانی آیت الله سید احمد نجفی به کوشش سید عباس موسوی مطلق ص ۲۰

۳۵- گنجینه الاسرار

۳۶ - حافظ

۳۷- تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی                گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش ( حافظ )

۳۸ - با زبان زینبی شاه آنچه گفت                     با حسینی گوش زینب می شنفت

39 - ابن مشهدى، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، محقق و مصحح: قیومى اصفهانى، جواد، ص 149 – 153، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ اول، 1419ق؛ شهید اول، محمد بن مکى، المزار فی کیفیة زیارات النبیّ و الأئمة(ع)، ص 270 – 275، مدرسه امام مهدى(ع)، قم، چاپ اول، 1410ق؛ فیض کاشانى، محمد محسن، الوافی، ج 5، ص 705، کتابخانه امام أمیر المؤمنین على(ع)، اصفهان، چاپ اول، 1406ق؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 40، ص 199 و 200، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.

40 - کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی، ص 194، انتشارات دانشگاه مشهد، قم، 1348ش.

41 - رساله الولایه، علامه طباطبائی

42 - روح مجرد، سیّدمحمد حسین حسینی طهرانی، ص 284

43 - دیوان حافظ، غزل 215

44 - دیوان حافظ، غزل 81

45 - دیوان حافظ، غزل 245

بیا و حال اهل درد بشنو

به لفظ اندک و معنی بسیار

46 - گنجینه الاسرار .

47 - دیوان حافظ، غزل 152

48 -  گنجینه الاسرار .

49 -  آیه 72 سوره احزاب ترجمه «ما بر آسمانها و زمین و کوههای عالم (و قوای عالی و دانی ممکنات) عرض امانت کردیم (و به آنها نور معرفت و طاعت و عشق و محبّت کامل حق یا بار تکلیف یا نماز و طهارت یا مقام خلافت و ولایت و امامت را ارائه دادیم) همه از تحمّل آن امتناع ورزیده و اندیشه کردند و انسان (ناتوان) آن را بپذیرفت، انسان هم (در مقام آزمایش و اداء امانت) بسیار ستمکار و نادان بود (که اکثر به راه جهل و عصیان شتافت).»

50 -  دیوان حافظ، غزل 152

51 - دیوان حافظ، غزل 266              

52 - گنجینه الاسرار .

53 - دیوان حافظ، غزل 152

54 - گنجینه الاسرار .

55 - دیوان حافظ، غزل 206

افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.