متن سخنرانی استاد موسوی مطلق در مراسم ختم مرحوم آیت الله یعقوبی قائنی
حقیقت غیر قابل انکار و شدت محبت
گمان نمی کردیم چنین روزی را ببینیم گرچه مرگ یک حقیقت غیر قابل انکار است ولی شدت محبت باعث میشد که لحظهای به ذهن انسان خطور نکند که روزی مجلس ختمی باشد و همه دوستان و رفقا و اعزه گرد هم بیایند و عکس حضرت آقا را تماشا کنیم و در عزای او بنشینیم، امید داشتیم پشت سر ایشان ظهور وجود مقّدس بقیه الله الاعظم را درک کنیم که این به حسب ظاهر مقدور و میسور نشد با تلخکامی تمام، امروز همه گرد هم آمدیم و برای اینکه از روح آن بزرگوار معنویتی کسب کنیم در آن تشییع باشکوه شرکت و در این ختم همه محبین دور هم آمدیم فرصت را غنیمت بشمارم گرچه سخت است در مجلس این عالم ربانی این عارف متشرع و این مرد الهی انسان سخن بگویم، آن هم در محضر سروران عزیز و ارجمند که عدهای کثیری از جمع حاضر سالیان سال از چشمه جوشان آن بزرگوار بهره مند بودند حقیقتاً آن حدیث شریف که می فرمایند: فَجَّرَ اللَّهُ يَنَابِيعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه(1)
جان در آستین
سخنانی می گفت که با علم ظاهری غیر قابل رسیدن بود باید یک کسی این حرفها را بزند که جان در آستین دارد(2) و او این جان را در آستین داشت برای همچون منی که دست کوتاه و کیسه تهی بود و در محضر همه عزیزان خصوصاً سرور عزیز و ارجمند عالم ربانی استاد معظمم و استاد معظم بسیاری از این رفقایی که حاضر هستند حضرت آیت الله شوشتری(3) و سایر اعزه بنده حقیر را خواهند بخشید حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای فرحزاد(4) این خطیب انقلابی و عالیقدر حضور دارند ایشان باید سخن آغازز میکرد و ازمحضرشان استفاده میکردیم اما قرعه فال به نام من دیوانه زدند(5) و امر کردند و ناگریز از اطاعت هستم،از سایر اعزه که معذورم به جهت اطاله کلام و بردن نام مبارکشان عذر خواهی میکنم.
حال که این فرصت دست داد و روح آن بزرگوار در ملا أعلا ناظر به تمام خطورات قلبی و ذهنی ما هم هست تا چه برسد آنچه که به لسان می گویم و آنچه که شما ها می شنوید حال که این توفیق دست داد من چند جمله ای پیرامون شخصیت این بزرگوار عرض کنم:
به تعبیر آن شاعر:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید(6)
اثر درک محضر
کسانی که محضر این مرد خدا را درک کردند می دانستند درک محضر او و این نفس قدسی را دیدن چقدر در سیر معنوی آنها اثر گذار است و همین درک محضر چقدر آنها را جلو می برد.
فیض کاشانی اعلی الله مقامه فرموده است:
ایستادن نفسی نزد مسیحا نفسی به ز صد ساله نمازست به پایان بردن
یک طوافی به سر کوی ولی اللّهی به ز صد حج قبولست به دیوان بردن(7)
مرحبا به شما که با چشم الهی به این مرد می نگریستید، مرحبا به شما که به نیت الهی در این جلسه آمدهاید، و بدا به حال آنها که نشناختند و هرچه گفتند و هرچه خواستند بیان کردند.
به تعبیر ابو سعید ابوالخیر:
مردان خدا ز خاکدان دگرند مرغان هوا ز آشیان دگرند
منگر تو ازین چشم بدیشان کایشان فارغ ز دو کون و در مکان دگرند(8)
من الان چه بگویم از این خصوصیات بگویم، میگویم او در راه خدا کشته شد و الان «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ »(9) هست.
شهید راه جهاد اکبر
که این کشته شدن در میدان جهاد اکبر بسی بالاتر است از کشته شدن در میدان جهاد اصغر است ببینید اولیای الهی در ذیل این آیه شریفه چه فرمودند(10) او الان چون کشتهی میدان جهاد اکبر بود یک مبارز تمام عیار با نفس بود و تمام شاگردان و ارادتمندان را به همین توصیه میکرد که مبارزه با نفس کنند، می فرمودند: راه خدا زحمت دارد حتی مسیرکسی که شما به دید رحمت می نگرید زحمت دارد، می گفت: وقتی من رسیدم خدمت مرحوم آیت الله العظمی سید علی آقای قاضی گفتم که راهش سخت است برای آن ولی و حجت دیگر پروردگار مرحوم آیت الله انصاری همدانی راحت تر است. اما همین راه محبت هم سختی های خودش را دارد.
می فرمودند این آیه را جدی بگیرید:
«وَالَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحسِنينَ»(11)
بدون مجاهده و مراقبه محال است
بدون مجاهده و بدون مراقبه محال است چیزی به کسی بدهند، همان هم که ما خیال میکنیم طرف دفعتاً دگرگون شد و جذبه ای آمد همان هم قبلش یک مبارزه داشته است ولو خود او آگاه نبوده است این خیلی نکته مهمی است، فرمودند: مجاهده و مراقبه را باید جدی بگیرید، استاد عظیم شان هم که شرف حضور دارند(12) می فرمودند: در آن دوران جوانی که محضر ایشان رسید بودم و تلمذ میکردم مغربی به جلسه ایشان رفتم حال بسیار فوق العاده و خوشی بوده آن روز رسیدم گفتم آقا ما هر چقدر قدر مجاهده میکنیم زحمت می کشیم گاهی احساس می کنیم آن چه که باید کسب شود نمی شود اشکال کار کجاست نگاهی کردند از آن نگاه های نافذ، میدانید که چرا نگاه نافذ داشت چون اهل بیت به او نگاه نافذ کرده بودند.
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد(13)
هرکس به هر کجا رسیده است از آن نظر رحیمه اهل بیت عصمت و طهارت و به تعبیر خودشان در یک جریانی که معذورم بالای منبر بگویم حضرت ماه را،(14) امام زمان وقتی به کسی نگاه کند گفت با آن نگاهش نگاهی نمودند و فرمودند: دیدی امروز از نماز صبح مراقبه کردی نماز ظهر چه حال فوق العاده ای داشتی(15) یعنی یک مراقبه ای که انجام می دهی به نحو کامل ولو در یک روز خدای متعال مزد او را در معراج مومنان یعنی صلوة (16) به تو داده است این مراقبه دائمی حال دائمی هم خواهد داشت.
در چند جمله مطالب إمشب را خلاصه کنم دو سه جمله برایتان روضه بخوانم. برادرها، بی ادبی من را بزرگترهای جلسه، بیت شریف و معظم ایشان، آقازادگان، دامادهای والامقام و همه ی روحانیت در جلسه ببخشند. برای جوان تر ها عرض می کنم و برای نفس فراموشکار خودم و برای آنها که بعدا خواهند شنید عرض میکنم: اگر بخواهیم این سیدی که از تبار نیکان بود این مرد الهی ربانی این عارف مجاهد متشرع ریزبین را ما بخواهیم خلاصه کنیم که درچندجمله جوانان بدانند ایشان که بود.
اصول اعتقادی غیر قابل خلل
ایشان چند خصوصیت داشت باید عرض کنم:
خصوصیت اولش این بود اصول اعتقاداتی داشت که به هیچ وجه من الوجوه با هیچ حملهای، با هیچ ضربهای، با هیچ وسوسه ای خلل در او وارد نمی شد، او اصول اعتقاداتش را بر مبنای قرآن و روایات اهل بیت بنا کرده بود . در تمام عمرم شاید کسی را به این اندازه در اصول اعتقادی قرص و محکم ندیده باشم تا جایی که یک وقتی استادشان مرحوم آیت الله انصاری همدانی جمله ای را گفته بودند در بحث اصول اعتقادی ایشان خوشحال شده بود گونه هایش هم سرخ شده بود که عجب این چنین قرص و محکم.
توحیدی که معرفی میکرد واقعی بود، محضراو محضر توحید بود، محضراو محضر خداشناسی بود، اگر کسی بگوید یک بار ایشان را دیدم و به یاد خدا نیفتادم و خدا در دلم طلوع نکرد، باید به او بگویم تو آن کسی بوده ای که « صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ »(17) بودهای تو که خدا را در محضر او درک نکردی گرچه چنین کسی یافت نخواهد شد مگر کسانی که العیاذبالله:
« خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَىأَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»(18)
محضرش او خدا بود
محضرش محضر خدا بود بعضی ها دم از خدا میزنند گلی به جمالشان خاک پای آنها هر سرمه چشم ما .
اما به تعبیر شاعر:
با خداجویان بی حاصل مها تا کی نشینم
باش یکساعت خدا را ، تا خدا را با توبینم
اصول اعتقادات که مبنایش توحید بود توحیدی خلل ناپذیر نه توحیدی که جریانات انحرافی معرفی میکنند نه توحیدی که حتی بعضی از علما معرفی میکنند نه توحیدی که ادیان معرفی می کنند نه توحیدی که بعضی از مدعیان عرفان های کاذب و دروغین این قطاع طریق های راه الهی معرفی می کنند توحیدی که صدوق علیه الرحمه آورده است آن مجموع روایات توحیدی که امیرالمومنین معرفی میکرد او توحید را اینگونه معرفی میکرد
توحید بر اساس نهج البلاعه
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا يُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا يُؤَدِّي حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ الَّذِي لَا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ الَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لَا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لَا أَجَلٌ مَمْدُودٌ فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ الرِّيَاحَ بِرَحْمَتِهِ»(19)
توحید بر اساس نهج البلاغه، ولایت بر اساس جامعه کبیره اصول اعتقادی مبنایش توحید است و بعد معاد است و بعد این سنگ وسط آسیاب این سنگ مهم آن چیزی است که عرض می کنم خاک بر دهانم، من عرض نمیکنم معارف ما فرمودهاند: یک سوال بپرسم از جوان ترها. ابلیس خدا را قبول داشت یا نداشت؟ داشت. شش هزار سال عبادتش را کرده بود(20) معاد را قبول داشت یا نداشت ؟ شیطان معاد را قبول داشت چون از خدا وقت خواست تا قیامت(21) شیطان توحید را داشت، معاد را هم داشت، آن وسط را نداشت، یعنی ایمان به انسان کامل، ایمان به ولایت را نداشت و آن سبب سقوطش بود اینکه می بینید بعضی ها دم از توحید می زنند، بعضی ها دم از معاد می زنند، بعضی ها دم از قرآن میزنند اما بویی از معارف نمیبرند چون سر تسلیم به نحو کامل مقابل ذوات مقدس ائمه معصومین فرود نیاوردند، مرحوم آیت الله یعقوبی توحیدی معرفی میکرد که امیرالمومنین معرفی می کرد توحیدی معرفی میکرد که علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و السلام معرفی می کرد، دم می زد از آنچه که از قرآن و عترت آموخته بود اما همواره به دوستانشان سفارش میکردند.
همان سفارش مولای من و شما حضرت باب الحوائج جد بزرگوارشان موسی بن جعفر به هشام
«يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول»(22)
لذا هر که پای مکتب ایشان بود انسان متفکری بود با تفکر انسان به خیلی از مقامات می رسد اینکه اولیای الهی همواره سفارش می کردند به مقوله تفکر، چون راه همین است، اما آن فکری که و آن عقلی که تعریفش در روایات آمده است، نه حتی عقول عشره که بعضی از فلاسفه معظم هم بیان می کنند، نه این عقل معاش، این ها نه
آن عقلی که مولای ما امام صادق معرفی کرد
« اَلعَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان »(23)
این عقل مد نظر است تحت سایه این عقل که «اول ما خلق الله»(24) است انسان به کمال میرسد پس اولین خصوصیت ایشان را که زیبنده این جلسه است بیان بشود همین است که در اصول اعتقادات «کل جبل الراسخ»(25) بود.
او یک موحد بود
کلمه «موحد» زیبنده ایشان بود. من ادعای این را دارم که می گویم: آنچه را که در ۱۷ سال شناختم او یک موحد عظیم الشان بود و او یک عبد صالح پروردگار بود، کاش اول عبد صالح را می گفتم چون زیر سایه عبودیت است که انسان می رسد به آنجا به آن موحد بودن پس اولی آن در اصول اعتقادات ایشان قرص و محکم با همان مبنای قرآن و عترت حرف می زد حرفها درکمال اتقان و در کمال استواری.
یگانه در اخلاق
دوم ایشان در اخلاق یگانه بود، فوقالعاده بود این مرد الهی .هم اخلاق فردی هم اخلاق اجتماعی هم اخلاق سیاسی. لذا عزیزانی که حالشان هم مساعد نیست در غم از دست دادن این رجل الهی وقتی با آنهاچند جمله ای صحبت بکنید حتماً از آن اخلاق پیامبر گونه ی او صحبت میکنند، راه و منش او محبت بود، اخلاق را در همه جا پیاده کرده بود، اخلاق را ما نیاز داریم در زندگی فردی، اخلاق راما نیاز داریم در زندگانی اجتماعی، اخلاق را ما نیاز داریم در مراجعه، در مطالب علمی در عرصه سیاست، آنچه که به آن میرسید. بدون ترس و واهمه با رعایت ادب و اخلاص بیان میکرد فرمودند: منبر می روید بگویید به سایر اعزه ی منبریها که رهبر عزیز انقلاب را و حکیم انقلاب را بالای منابر را به اسم دعا کنند، نیازی نداشت به اعتبار اجتماعی او تمام اعتبارش از همان عریضه ای بود که در سن نوجوانی در ضریح مطهر سلطان سریر ارتضا ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و ثنا انداخت(26) و برد او می دانست که حشمت و جاه جای دیگری نیست جز در خانه پیغمبر و آل پیغمبر علیهم السلام.
لذا برخلاف خواجه حافظ شیراز
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه این جا به پناه آمدهایم(27)
از بد حادثه چیست؟! نه از روی معرفت آمده بود. نیازی نداشت که تعاریف این چنینی را برای امور ظاهری بگوید، اما می گفت رسالت داریم بالای منبر دعا کنید شما نمی دانید که دشمنان چگونه در کمین این انقلاب و آقا نشسته اند و بهتر از ایشان نمیتوانند این کشتی را به سرمنزل مقصود برساند، انشالله شاید مد نظر این بزرگوار از سر منزل مقصود رساندن پرچم به صاحب اصلی است امشب شب ۲۲ بهمن است شب چهل سالگی انقلاب است وارد به چهل سالگی و بلوغ شده ایم إن شالله این پرچم به دستان رهبر عزیز انقلاب برسد به دستان ید الهی حجت بن الحسن العسگری به دعاهای خوبان روزگار اولیا الهی که در همین مجلس شرف حضور دارند، این هم دومین خصوصیت ایشان بود اگر کسی بخواهد راه کمال را برود راه کمال همین است اصول اعتقادات قرص و محکم در اخلاق تلمذ بکند و پیاده کند واخلاق متخلق شدن به اخلاق الهی است و بعد هم احکام شریعت است.
عارف متشرع
سومین خصوصیت (متشرع بودن)، جوانترها خیلی ها مدعی عرفانند اما نزدیک که میشوی میبینی گاهی حرکاتی میکنند که این حرکات زیبنده نیست حرام نه، در شأن نیست زیبندهی عارف فرزانه حتی مکروه انجام دادن نیست. و ما شهادت میدهیم در منبر رسول خدا که از ایشان مکروه هم مشاهده نکردیم و لذا باید او را یک عارف متشرع خواند. شرع و شریعت در دل عرفان است چرا می گوییم عارف متشرع مگر عارف غیر متشرع هم داریم؟ نه نداریم؟ منتها این لفظی است که دزدیدند از دست ما، والا وقتی همین یک کلمه را میگفتی، باید گفت عارف متشرع. عارف یعنی موحد، یعنی متخلق، یعنی متشرع. منتها به خاطراین جنس های بدلی که وارد بازار دین شده است.
ای بسا ابلیس آدم روی هست
پس به هر دستی نباید داد دست(28)
لذا مجبوریم متشرع بودن را گاهی برای اولیای خدا بیاوریم هم برای تشخیص جنس اصلی از بدلی، هم برای کسانی که یاوه گو هستند که در جواب آنها جز خموشی چیز دیگری زیبنده آنها نیست و همین دو جمله را من عرض کنم.
دلداده اهل بیت
به عنوان آخرین خصوصیت و آن اینکه این عالم عارف یک دلداده تمام عیار و واقعی نسبت به ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین بود، خصوصاً امام زمان ما، خصوصاً حجت پروردگار بقیه الله الاعظم. وقتی یاد اهل بیت میشد ایشان منقلب می شد آن چشمان مبارکشان چطور اشک آلود می شد وکانه پرواز می کردند از آن مجلس به آن مجلسی که ذکر مصیبتش را می کنند اگر الان اینجا بود که رو ح مطهرش هست رفقا میدانند چطور گریه میکرد اما الان من چه روضه ای بخوانم؟! ایام فاطمیه است، آقا جان! رفقا عزای مشکی و پیراهن عزای مادر شما فاطمه زهرا به تن کرده اند هم شام غریبان شما، شما شام غریبان را دوست داشتید، «مرغ دل یک بام دارد دو هوا گه مدینه می رود گه کربلا»
مرحوم آقای کهربایی میگفت: خودم از علامه امینی شنیدم گفت: نگویید فاطمه بین در و دیوار، فاطمه، بین زمین ودر قرار گرفت در آن حالت صدا زد یا ابتا یا رسول الله، بعد خانم ها شما میفهمید این جمله را صدا زد « یا فضّه خذینی » و بعد صدا زد یا مهدی،
غم مخور یا فاطمه ای بانوی پهلو شکسته
مهدیت با شیشه دارو و درمان خواهد آمد
مردم من یک سوال از شما بپرسم چون روضه را دوست داشت مجلس اباعبدالله را دوست داشت، مردم به این سوال من پاسخ دهید من روضه ام تمام شد، شام غریبان شده روضه دو جمله است، همین است امام زمان ببخشند مرا دو جمله روضه سوال است: مردم به کربلا کفن مگر به غیر بوریا نبود این سوال اولی است به کربلاکفن نبود نه شاید کفن بوده و سوال دوم: مگر حسین تشنه لب عزیز مصطفی نبود، والله حسین عزیز مصطفی بود، حسین آرامش قلبم مرتضی بود، حسین آرامش مادرش فاطمه زهرا بود. کفن درکربلا بود چون اجساد خودشان را کفن کردند و هم می دانستند که حسین پسر پیغمبر است وسَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ.
پینوشتها
(1) قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم: «من أخلص لله أربعين صباحاً فجّر الله ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه»؛ « كسي كه چهل شبانه روز با اخلاص عمل كند، خداوند چشمههاي حكمت را در قلب او ميجوشاند و بر قلم و زبانش جاري ميكند.» بحارالانوار، ج 67، ص 249
(2) حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد. حافظ
(3) از شاگردان قدیمی عارف واصل، مرحوم آیت الله سیّدحسین یعقوبی قائینی؛ برای آشنائی ب استاد معظم آیت الله شوشتری به آثار ذیل رجوع نمائید.
الف: غم عشق؛ گامهای نخستین سیر و سلوک تألیف استاد عبدالقائم شوشتری.
ب: خرمن معرفت؛ با درسهائی از حضرت استاد.
ج: بوستان معرفت؛ با درسهائی از حضرت استاد.
د: مظهر وصف خدا؛ خاطرات استاد شوشتری از علامه حافظیان؛
ه: خطبههای نور؛ بخشی از خطبههای نماز جمعهی استاد در زرند کرمان.
(4) استاد حبیب الله فرحزاد، متولد 1335 در استان سمنان و از شاگردان:
مرحوم آیت الله سیّدحسین یعقوبی قائینی؛
مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی؛
مرحوم آیت الله سیّدحسین محمد شیرازی؛
مرحوم آیت الله العظمی بهاء الدینی؛
مرحوم آیت الله العظمی بهجت؛
مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی؛
آیت الله عبدالقائم شوشتری؛
(5) آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند.حافظ
(6) البته در مثنوی چنین آمده:
آب جیحون را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
مثنوی معنوی، دفتر ششم.
(7) دیوان فیض کاشانی، غزل 773.
(8) ابو سعید ابوالخیر، رباعیات، رباعی شماره 242.
(9) « وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»؛ « هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندار بلكه زنده اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند» سوره مبارکه آل عمران، آیه 169.
(10) رک: رساله لبّ اللّباب در سیر و سلوک اُولی الألباب» تألیف مرحوم علاّمه طهرانی.
(11) « و كسانى كه در راه ما كوشيده اند به يقين راه هاى خود را بر آنان مى نماييم و در حقيقت خدا با نيكوكاران است» سوره مبارکه عنکبوت، آیه 69.
(12) استاد آیت الله عبدالقائم شوشتری.
(13) حافظ
(14) اشاره به جریانی که محضر مقدس حضرت مشرّف شده بودند و ایضاً جریانی که بعضی از یاران امام زمان منزل ایشان آمده بودند، آن جریان را که نقل میکردند خطاب به امام زمان با تعبیر حضرت ماه یاد میکردند.
(15) حکایت کامل این قضیه در کتاب خرمن معرفت آمده است.
(16) « الصلوة معراج المؤمن» کشف الاسرار، ج 2، ص 676 . سر الصلوة ، ص 7. اعتقادات مجلسی ، ص 29
(17) «آنان [از شنیدن حقایق] کر، و [از گفتنِ واقعیات و پرسشِ از حقایق] لال، و [از دیدنِ آثار حق و آیات الهی] کورند؛ به این سبب [از مسیر شیطان به راه مستقیم] باز نمی گردند» سوره مبارکه بقره، آیه 18.
(18) « خداوند [به کیفر انکارشان] بر دل ها و گوششان مُهرِ [عدم فهمِ حقایق] زده، و بر چشم ها[ی قلبشان] پردۀ ضخیمی است [که مشعل هدایت را نمی بینند]، و برای آنان عذاب بزرگی است» سوره مبارکه بقره ، آیه 7.
(19) « حمد باد خداوندى را كه سخنوران در ثنايش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمتهايش عاجز آيند و كوشندگان هر چه كوشند، حق نعمتش را آنسان كه شايسته اوست، ادا كردن نتوانند. خداوندى، كه انديشه هاى دور پرواز او را درك نكنند و زيركان تيزهوش، به عمق جلال و جبروت او نرسند. خداوندى كه فراخناى صفاتش را نه حدّى است و نه نهايتى و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان يافت، كه در زمان نگنجد و مدت نپذيرد. آفريدگان را به قدرت خويش بيافريد و بادهاى باران زاى را بپراكند تا بشارت باران رحمت او دهند.» نهج البلاغه، خطبه اول.
(20) نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
(21) «قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَى يَوْمِ الدِّينِ قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ »؛ «[خداوند] فرمود: ای ابلیس! تو را چه چیز از سجده کردن بر موجودی که با دستان [قدرت] خودم آفریدم بازداشت؟ آیا دچار خودبزرگ بینی بودی، یا از عالی رتبگانی [که فرمان سجده بر آدم را در شأن خود ندیدی]!؟ گفت: من از او بهترم؛ [زیرا] مرا از آتش ویژه ای آفریدی و او را از گِل ساختی! [خداوند] فرمود: از اینجا [که مقام فرشتگانِ مطیع است] بیرون رو، که تو رانده شده ای و تا قیامت لعنتم بر تو باد ! [ابلیس] گفت: پروردگارا! مرا تا روزی که [مردم] برانگیخته می شوند مهلت ده [خداوند] فرمود: تو از مهلت یافتگانی تا روز[ی که آن] وقتِ معلوم [که لحظۀ پایان این جهان است برسد]» سوره مبارکه ص، آیات 75 الی 81.
(22) اصول کافی، ج1، ص16.
(23) الکافي، ج 1، ص 11. معانی الاخبار، ص 239. بحارالانوار، ج 1، ص 116.
(24) بحارالانوار، ج 1، ص 97، ح8.
(25) بحارالانوار، ج 39، ص 351.
(26) رک: سفینة الصادقین.
(27) حافظ
(28) مثنوی معنوی، دفتر پنجم
افزودن دیدگاه جدید