متن سخنرانی استاد موسوی مطلق در مراسم اربعین مرحوم آیت الله یعقوبی قائنی

کد خبر: 13820
پایگاه رسمی حجت الاسلام موسوی مطلق

مجلس به احترام و جهت تکریم و تمجید از عالم ربانی، عارف صمدانی مرحوم آیت‌الله حاج سید حسین یعقوبی قائنی برگزار گردیده است من از این فرصت مختصر به فضل الهی استفاده خواهم کرد و به توجه وجود مقدس امام زمان و نفس پاک آن مرد الهی که حیاًو میتاً دارای قدرت از ناحیه الهی بوده‌اند مطالب مختصری را با کسب اجازه از همه سروران حاضر جلسه: علمای اعلام، خصوصا آیات عظام اساتید محترم، فضلا، شاگردان و بیت شریف این مرد الهی محضر شما گرامیان تقدیم می کنم.
سیر تحول و رشد
حال که قرعه فال به نام من دیوانه زدند که در این محفل سراسر نور و معرفت مطالبی را محضرتان عرض کنم این مطالب را ان شاالله در چند بخش به نحو اختصار محضر شما تقدیم خواهم کرد نکاتی را که ابتدا باید به آن توجه داشته باشیم: سیر تحول ایشان این مرد الهی است:
من امشب می خواهم بر خلاف ختم روز سوم که یک کلیاتی از شخصیت ایشان مطرح شد اگر خدای متعال امشب را توفیق عنایت کند یک مقدار ریزتر مطالب را عرض کنم عوامل تحول ایشان یا به نوعی سیر این تحول و رشد این مرد الهی عبارت است از:
استعداد ذاتی
اولا ایشان یک استعداد ذاتی خدای متعال به او مرحمت کرده بود، این استعداد ذاتی را که از فضل الهی بودو خداوند متعال به او ارزانی داشته بود این سنگ بنای این امور بود آنهایی که با احوالات این رجل الهی آشنا بودند معنای این استعداد ذاتی را خوب درک می کند اعزّه‌ای که کتاب نفیس سفینه الصادقین(1) را ملاحظه کردند این عنایت ذاتی را خوب متوجه می شوند که علی القاعده اهل مجلس ما همه این کتاب نفیس را ملاحظه فرموده‌اند یک عامل بسیار مهم و اساسی است.
شرافت خانوادگی
دوم شرافت خانوادگی که بی اثر نیست در رشد و نمو نباتی و معنوی انسان . خب از تبار پاکان و سادات معظم بود، پدر و مادر و پدرانشان و مادران شان اهل صلاح و تقوا و زهد بودند و این هم از عوامل موثر است شاید این عامل یک عامل مستقلی نباشد اما سایر عوامل را تقویت می کند یعنی مسیر را باز می کند برای این کار.
محضر استادان برجسته
نکته دیگر وجود استادان برجسته در زندگانی ایشان است من همه این ها را به نحو مختصرعرض می کنم و به عنوان یادآوری است و استفاده جوانان عزیزی که در جلسه شرف حضور دارند به قول جناب خواجه عارف شیراز:
بیا و حال اهل درد بشنو 
به لفظ اندک ومعنای بسیار
گاهی حالات اولیای خدا فقط اشاره‌ای کافیست که آن که اهل اشارت است دریافت بکنداین بشارت را. 
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند 
نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست(2)
یکی از نقاط قوت این مرد الهی و این عواملی که بر می‌شمریم وجود استادان بزرگ است استادان اهل معنا، استادانی از جنس عارفان ربانیِ واصل که سر راه این مرد الهی قرار گرفت. چرا سر راه این مرد الهی قرار گرفت و سر راه خیلی دیگر قرار نگرفت در آن دوران و در این دوران ، علت عمده این لطف پروردگار و بقیه الطاف ،صدق ایشان بود .یکی از مهمترین خصوصیات ایشان صدق محض بود .هم از آن احوالاتی که خودشان با آن قلم الهی نگاشتند بر می‌آید، هم از احوالاتی که دیده ایم و شنیده ایم.
صدق عامل لطف
کسی که صدق پیشه او باشد یقیناً به سرمنزل مقصود می‌رسد، اشکال کار این است که ما در مسیر خداصدق نداریم، اگرصدق باشد در و دیوار استاد انسان می شود. در و دیوار انسان را تربیت می کنند، همین نفوس در کوچه و خیابان این ها انسان را تربیت می کنند، آن‌چه که انسان می بیند انسان را تربیت می کند و بعد هم خدا مسیر را طوری رقم می زند که با کملین آن دوران شما برخورد کنید. با کُملین آن دوران شما ملاقات کنید، این ملاقات با مردان الهی ملاقات با عارفان بزرگ که نشانه های خدای متعال هستند این ها در رشد انسان خیلی موثر است نتیجه صدق است، چون صدق پیشه آن بزرگوار بود وصدق مورد سفارش آن بزرگوار بوده است خدا هم به حرمت همین صدق استادان بسیار برجسته ای را در مسیر راه او قرار داد و الا با سختی هایی که ایشان حرکت کردند و آمدند و تا رسیدند به سامرا خب چه می شناختند مردان بزرگ را؟ چه می شناختند کملین این راه را؟
تشرّف محضر مرحوم آیت الله العظمی قاضی 
خدا در بدو امر دوستان خوبی را نصیب ایشان کرد که از مظاهر لطف پروردگار دوستان خوب است نظیر مرحوم آیت الله العظمی نجابت شیرازی به واسطه این رفیق شفیق با صداقت راه را پیدا کرد به محضر مرحوم آیت الله العظمی سید علی آقای قاضی قدس الله سره. قاضی و ما ادراک ما القاضی.
خدا رحمت کند یکی دیگر از مردان الهی(3) فرمودند: هر چه که قرار است به انسان بدهند در همان ملاقات اول می دهند. کس دیگری از اهل معنا می فرمودند: حاصل محبت ملاقات است . آن ملاقات اول بسیار کارساز است بقیه تکرار آن ملاقات است. و چون آن جا سخن از خداست و مسیر خداست و جز خدا نیست در نتیجه زمان و مکان هم نقشی ندارد به حسب ظاهر یک ملاقات کوتاه و مختصر گاهی رخ می دهد با مردان الهی ولی اثری بس عمیق و شگرف در وجود انسان می‌گذارد. یعنی همه آن درسی که باید منتقل کند در همان ملاقات اول است بقیه اش دیگر مانده که شما چه جوری این درس را تکرار بکنی گفتند: «الدرس حرف و تکرار الفَ»(4) آن درس یک جمله است یک ملاقات است شما باید سالها این درس را و این جمله را تکرار کنید چه بوده است حاصل این ملاقات راد ما نمی‌دانیم با این که به حسب ظاهر دستورالعمل‌هایی هم از مرحوم قاضی گرفته است.
تشرّف محضر مرحوم آیت الله العظمی انصاری همدانی 
کأنّه این جان تشنه نیازمند ملاقات دیگریست نیازمند حضور یک مرد دیگری است و آن هم مرحوم آیت الله العظمی آقا میرزا جواد انصاری همدانی است که رضوان خدا بر این مرد الهی باد. ملاقات با این مرد فصل دیگری را در زندگانی و احوالات ایشان گشودند، خب حالا مطالب هم زیاد است من فقط فهرست وار عرض کردم که یکی از این توفیقات مهم همین در محضر بزرگان و اولیا گرفتن است. البته می دانید آنچه که مکتوب شده است یا از آقازادگان محترم و معزز ایشان، داماد های فرهیخته ایشان، شاگردان برجسته این مرد الهی قابل اخذ است، الحمدالله مرحوم آقا بذول بودند آنهایی که با آن بزرگوار حشر و نشر دارند هم اهل بذل هستند، خیلی خساست به خرج نمی دهند، البته با آن درایت و حکمتی که دارند حکمت را ضایع نمی‌کنند اما این چنین نیست که اگر طالب صادقی آمد با او خلاصه از آن نکات ناب چیزی گفته نشود.
تشرّف محضر مرحوم آیت الله العظمی سیّدجمال گلپایگانی و آیت الله العظمی میلانی
بعد ملاقات مرد دیگری از مردان الهی مرحوم آیت الله العظمی آقا سید جمال گلپایگانی او هم نقش بسیار مهم سازنده و کلیدی در ساختن شخصیت این بزرگوار داشتند و بعد هم مرحوم آیت الله العظمی میلانی که ثمره این رفاقت هم عقد اخوتی هم با ایشان برگزار شد و بعد او دستور به دستگیری داد که عرض خواهیم کرد البته در طول این مسیر گلهای باغ توحید را ملاقات کرد از نفس پاک آن ها و روح با عظمت آن ها مطالب را گرفت حتی بعضی از بزرگان هم از آن روح بلند ایشان استفاده کردند ظاهر امر این است که او به عنوان تلمذ رفت آقایان حواستون هست چی دارم عرض می کنم که هست، «یک نکته از این معنا گفتیم و همین باشد»(5) بعضی از بزرگان که ایشان به عنوان استفاده رفتند آن بذرگ از روح بلند این مرد الهی استفاده کردند این سلسله عوامل را که عرض می‌کنیم یک امر مهمش وجود استادان برجسته است.
همت بلند 
نکته بعد همتی که در حالات ایشان قابل مشاهده است آنچه که امروز مشاهده می شود دربسیاری از افراد در صنوف مختلف چه طالبان دنیا چه طالبان عقبی چه طالبان مولا. گاهی انسان ملاحظه می کند که آن ها آن همت لازم را ندارند شما الان احوالاتی که از همه اولیا خدا می خوانید یک نکته برجسته‌ای که در زندگانی آن‌ها وجود دارد این همت بالابوده است. لذا وقتی انسان همتش بالا و والا بود تحمل مشکلات هم بر او سهل و آسان می شود یکی از آثار همت بالا سهل انگاشتن مشکلات است که در مسیر قرار دارد چه مسیر دنیا چه مسیر عقبی و چه مسیر مولا، یک همت بسیار فوق العاده ای داشت در همه اموری که در طول این مسیر با او برخورد می شد یعنی اوج همت، طلب خود خدای متعال است که انسان حس می کرد که یک؛ نمی‌دانم الفاظ را چگونه کنار هم بگذارم که خدای ناکرده باری نداشته باشد، عزیزی برداشتی نکند، حق مطلب هم ادا شود نمی‌دانم چطور عرض کنم اما: وجودش توحید بود، سخنش توحید بود، درک محضرش توحید بود، تعلیم آن بزرگوار توحید بود، خب چون همتش خیلی بالا بود خدا را خواست خدای متعال هم خودش را چه عرض کنم؟ بگویم: عنایت کرد! 
مرحمت کرد! من نمی‌دانم آقا! اما وجودش خدایی بود، اجازه می‌دهید من وام بگیرم از دیالوگ یک سریالی مانند همین حضرت یوسف علیه السلام، خیلی نکته جالبی داشت کأنّه این هم از الهامات بود وقتی سوال کرد گفت که در آن قسمت های آخر یوسف و زلیخا، گفت: که هستی تو؟ گفت: اینک همه تو، زلیخا به یوسف گفت: اینک همه تو، آدم به اینجا رسیده بود که وقتی آقا را انسان ملاقات می‌کرد وجودش و اینک همه خدا بود ، یعنی وجودش خدایی، قولش خدایی، فعلش خدایی، جز خدا نمی گفت، جز خدا نمی اندیشید، جز خدا درس نمی‌داد، وقتی هم می گوییم خدا یعنی خدا و خلیفه خدا، این‌ها از یک منظر غیر قابل انفکاک است، این همت بلندش نتیجه‌اش این شد چون طالب خدای متعال بود در نتیجه به همه چیز دست پیدا کرد بعضی از امور را اگر الان مطرح کنیم یا در آینده مطرح بشود شان این بزرگوار را آورده‌ایم بالا؟ مثلاً اخبار مغیبات را، یک کسی گفتن مثلا طی الارض داشتن، مثلا چه و چه، این‌ها خیلی امور ساده ای است برای این مرد الهی، خب خیلی دیگر از مخلوقات هم این کارها را بلدند به غیر انسان ، جنیان هم خیلی از این قدرت ها را دارند اگر کسی به این قدرت ها دست پیدا کرد تازه رسیده است به مقام جنیان در حالی که انسان اشرف مخلوقات است، خوشا به حال آن کسی که فهمید تاج «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ»(6) بر سر اوست وقدر این تاج کرامت را دانست و توانست مقصود برساند.

هرچه هست این‌جاست

عامل دیگر توّسل به اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیهم اجمعین که هرچه که هست در این‌جاست. 
از رهگذر خاک سر کوی شما بود

هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد(7)

هرکس به هر کجا رسید از صدقه سر پیغمبر و آل او علیهم اسلام بوده است، وقتی وارد شد ابتدامحضر مقدس امام حسن عسکری امام هادی علیهما السلام «اگر هادی تویی که کسی گم نمی‌شود» وقتی عتبات رفت به کربلا به نجف و آن توسلات را و آن تضرعات به درگاه وجود مقدس اهل بیت عصمت و طهارت در نتیجه بابش هم دیگر برایش مفتوح شده بود، می‌دانست رسیده بود به اکسیر اعظم که توسل به اهل بیت عصمت و طهارت است، به یک جایی می‌رسد که در عالم کشف به او گفته می شود تو دیگر به هیچ‌کس نیاز نداری ما خودمان تو را تربیت می‌کنیم، می‌شود انسان به این مقامات برسد و رسیدند و خدا رو شکر و خدا رو بی نهایت شکرکه خدا ما را در این عصر قرار داد که توانستیم امثال این مردان خدا را و این مرد یگانه دوران را ببینیم، نمیدانم چه بگویم شکر همین نعمت را رفقا حالا حالا ها مانده به جا بیاورند، اینجا دیگر فرقی ندارد همه. چه آنهایی که به حسب ظاهر دیرتر رسیدن خدمت آقا چه آنهایی که سال ها در محضزش بودند فرقی ندارد. 
خاک نشینان عشق بی مدد جبرئیل

هر نفسی می‌کنند سیر سماوات را(8) 
حالا آنهایی که آمدند گاهی با یک جمله‌ای همین کتاب سفینه الصادقین راه را پیدا کردند، بعضی‌ها هم برعکس، البته بلا نتیجه، مثل قرآن که برای بعضی رحمت است، برای بعضی خسارت است. « وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا»(9) اصلا هر چیزی که رنگ و بوی خدایی بگیرد کسی که به او ایمان بیاورد برایش رحمت است کسی که ایمان نیاورد برایش خسارت است، بعضی‌ها به واسطه این جملات گم شدند گمراه شدند گمراه که دارم می‌گویم یعنی از آن حقیقت دور شدند ضرر کردند، ولی می‌بینیم جوان اهل سنت است اتفاقی برخورد می‌کند صفحاتی از این کتاب می‌خواند و هدایت می شود.

و یا در بیمارستان است پرستاری که نمی داند چه کسی است این دُرّ یگانه آمده واصلاَ مسیر زندگی اش تغییر کرده است. غرضم این است که همه باید سالها قدردان و شکرگزار باشند که خدا در عصری ما را قرار داد که ایشان را ملاقات کردیم خیلی مهم است حالا باید سال‌ها بگذرد قرن‌ها بیاید اگر امام زمان عجل الله تعالی فرجه تشریف آوردند که ان شالله به زودی تشریف خواهند آورد.
«إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدً وَنَرَاهُ قَرِيبًا»(10) یعنی خدا را شکر در این عصر ما قرار دادند خب آن جا قدر و منزلت معلوم خواهد شد اگر نه که ان‌ شاالله این چنین باشد طولانی نباشد، سال ها و قرن ها باید بگذرد تا معلوم شود، خوب شما همه الحمدلله همه جنس شناس هستید، قدر دانسته هستید و بیشترخواهید دانست این‌ها عواملی بود که در تحول ایشان و رسیدن به مقصد در این شخصیت بسیار اثرگذار بوده اند.

دستگیری

یکی از ویژگی های ایشان دستگیری از سالکان الی الله بود. 
نه هر که سر بتراشد قلندری داند(11) 
پباید مواظب باشید به هر کسی انسان دست ندهد.

ای بسا ابلیس آدم روی هست

پس به هر دستی نباید داد دست(12) 

این یک اصل است و باید بسیار مراقب بود.
خیلی‌ها انسان های بزرگی هستند، راه رفته هستند، اما دستگیر نمی توانند باشند، مثل انبیا نوع رسالتشان مختلف است، رسول است نبی هست تا آن که رسالتش فراگیرتر شود.

تکفیری‌های عرفان

این نکته را هم بگویم: بعضی ها هم هستند که من اسمش را گذاشتم تکفیری‌های عرفان. تکفیری های عرفان دو گروه هستند یک عده ای هستند که ضد هستند با این کلمه‌ی عرفان، اصلاً رَم می‌کنند در حالی که ما مناجات العارفین داریم.
دعای کمیل «يا غايَةَ آمالِ العارِفينَ» اصلا کلمه عارف را که می شنوند انگار بدترین حرف های عرفان را می‌شنوند این‌ها که اصلاًهیچ بماند. 
شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقت دگر (13) 
یک گروه دیگر هستند که این‌ها هیچ کس را جز خودشان تایید نمی کنند این هم خیلی بد است این هم خیلی روحیه خوبی نیست که فقط بگویی آقا ما می‌توانیم این چنین باشیم. ولی آنهایی که قدرت دستگیری دارند می توانند انجام دهند خب حالا این دستگیری را یا بزرگانی فرمودند مثلاً همین مرد الهی که ما به احترام او گرد هم آمده ایم خوب استادشان مرحوم آیت الله انصاری این دستور را داده بودند مرحوم آیت الله العظمی میلانی این دستور به دستگیری را داده بودند. سوای این که عرض شد محضر مقدس امام زمان در عالم کشف هم رسیده بودند، دستگیری ایشان به حسب استعداد افراد متفاوت بود، چون جامعیت داشت چون احاطه داشت به حسب استعداد افراد نوع دستگیری متفاوت بود ولی در تمام کلاس ها روح توحید حکم‌فرما برتمام این گروه‌ها و این افراد بود.

بهترین تأکید ایشان

یکی از مهم‌ترین تاکیدات ایشان رفع حجاب خودیت و منیت بود. 
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز(14) 
لذا تخصصی داشتند در این‌که باد افراد را خالی کنند. تخصصی داشتند در این که افراد را از این عالم وهمّ و توهّم خارج کنند چون این مسیر، مسیر پرجاذبه ای است، عالم خیال هم که یک عالم بسیار گسترده‌ای است زود دچار توهم و خیال می شوند این توهم و خیال را ایشان تاکید داشتند که از این حجاب خودیت و منیت انسان بیرون بیاید که ظاهر امر هم همین است که یکی از مهم ترین مشکلات اهل سلوک همین حجاب منیت و خودیت است و روش تربیتی ایشان همین بود که این منیت و خودیت را کنار بزنند و بعد هم باز تشویق به توسل به اهل بیت عصمت و طهارت می‌نمودند. این خیلی مهم است هم در شخصیت خودش خیلی اثر گذار بود هم شاگردان. یکی ازعوامل مهم و بلکه کل عوامل یعنی روح حاکم بر آن عوامل بود و هم منش و روشش در تربیت حول محور اهل بیت عصمت و طهارت بود، معارف اهل بیت، فضائل اهل بیت، مصائب اهل بیت، این‌ها جزء روش تربیتی آن بزرگوار بود.

آثار جلسات

در این دقایق آخر اجازه می خواهم چند دقیقه هم پیرامون آثار جلسات این مرد الهی عرض کنم این مطالب را و ذکر مصیبت را داشته باشیم 
آثارِ جلسات این بزرگوار  آثاری داشت که مهمترین اثرش ذکر خدا بود، یاد خدا بود، آن که باعث شفا است «یا من اسمه دوا و ذکره و شفا»(15)  اسم خدا دواست ولی آن که باعث شفا است ذکر است، مجلس ایشان مجلس ذکر بود ذکر به معنای یاد خدا، شما جز خدا نمی اندیشیدی، شما جزخدا نمی توانستی حرف بزنی، جز خدا نمی توانستی بشنوی، مجلسش مجلس ذکر بود، مجلس آن بزرگوار مجلسی بود که انسان حس می‌کرد دائم الحضور بودن یعنی چه، یعنی یک نمونه کوچکی از دائم الحضور بودن بود، یعنی دقیقا همان چیزی که در روایات آمده است که وقتی محضر اهل بیت شرفیاب می شدند آن‌جا تماماً یاد خدا و معنویت بودند آدم می دید که در این محضر همین‌طور است که می شود انسان دائم الحضور بشود از دیگر آثار این جلسات، مبارزه بود، یک مبارزه واقعی و حقیقی با مدعیان دروغین از اهل ریاضت و صوفیه و دراویش و کذا و کذا و امثالهم واقعا در این میدان مبارز بود، جوان‌ها گول چهار تا آدم متحجر کم تقوا را نخورند که هر نسبتی را به اولیا خدا می دهند امام بزرگوارمان در همین فیضیه چه‌ها که به امام نگفتند امام در منشور روحانیت نوشتند کوزه ای که مصطفی ازآن آب خورده می‌گفتند نخورید نجس است(16) بزرگان ما را تکفیر می کردند نسبت ها می دادند گول این‌ها را نخورید یک مشت آدم متحجر، کم خرد و کوته فکر، کوته بین هستند.

واقعاً ایشان با این اندیشه های انحرافی علماً و عملاً مبارزه می کرد.

از دیگر آثار جلسات ایشان این بود که آدم وقتی می آمد سوالی اگر در ذهنش بود گرچه این گفتنش شاید خیلی مطلوب نباشد اما اشکال ندارد من با این ادبیات عرض کنم: (نیتم این بود که در این قسم بیشتر توضیح عرض کنم) شاید کمتر کسی باشد که بگوید من محضر ایشان شرفیاب شدم سوال داشتم و بی پاسخ آمدم، بدون این‌که شما سخنی را به زبان جاری کنید.

«سر خدا که عارف سالک به کس نگفت» 
بزرگان ما وقتی می آمدند محضر ایشان سوالهایشان را جواب می دادند نه به بچه ای همچو من و امثال من که خاک بر فرق من و امثال من
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت

در حیرتم که باده فروش از کجا شنید(17)
بارها می‌آمدیم نگاه می کردیم سوال در ذهن داشتیم و جواب می‌گرفتیم، گاهی اصلاً یادت میرفت در مسیر به موضوعی می اندیشیدی فراموش می کردی و یا از دیدن آن جلال و عظمتی که ایشان داشتند کاملاً فراموش می‌شد. ولی در ضمن سخن پاسخ می گفت نمونه های فراوانی است وقت گذشته است به همین مقدار من اکتفا بکنم این هم بخشی از آثار جلسات ایشان بود. 
انشاالله دوستانشان بیت معظم و مکرمشان شاگردان قدیمی این بزرگوار این آثار و این مطالب را نشر خواهند داد و همه بهره مند خواهند شد بعون الله تعالی 
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر

ما همچنان در اول وصف تو مانده‌ایم(18)
هفت شهر عشق را عطار گشت

ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم(19)
دیدید که از اول عرایض این کمترین این ضعیف و ناچیز هرجا می‌آمدم بحث آخرش به اهل بیت عصمت و طهارت ختم می شد یعنی راهی جز این نیست.

«همه درها بسته است جز در پرفیض حسین»(20)

انقلاب در مصیبت 
رفقا یادشان است وقتی ذکر مصیبت اباعبدالله به میان می آمد یا مصائب اهل بیت عصمت و طهارت چه جور حال ایشان منقلب می‌شد انسان آن انقلاب را در چهره مبارکش می‌دیدند «رنگ رخسار نشان میدهد از سر درون»(21) لازم هم نبود گاهی فقط یک اشاره روضه ای اوخود مفصل می خواند از این مجمل یک سلامی و یک عرض ارادت و مصیبتی تمام وجودش منقلب می شد. 
من هم یک جمله روضه بخوانم السلام علیک یا ابا عبدالله 
همه می دانند حضرت آقا را گفتند که خیلی آرام جان دادند من الان از داماد معظم و مکرم ایشان قبل از جلسه که آن‌جا بوده‌اند و بعضی از اعضای بیت شریف شنیدم: هنگامی که ایشان جان را به جان آفرین تسلیم کرد بسیار آرام بسیار آرام چرا آرام نباشد دلیلی ندارد که آرام نباشد آن دلایل معنوی که جای خودش در جایی قرار گرفته در امنیت کامل اعضای خانواده بالای سرش هستند فرزندان دامادها شاگردها آن روح بلند دارد نظاره‌ گر به این قضایا است لذا جان دادنش آرام بود اما من بمیرم برای جان دادن جد بزرگوارش ابا عبدالله الحسین آقا سید حسین یعقوبی ای مرد الهی جان دادی چه کسانی بالای سرت بودند در چه حالتی اما حسین فاطمه در گودی قتل گاه شمر و سنان و خولی بالای سر ابا عبدالله آن هم نه یک لحظه دو لحظه همه مقاتل نوشتند پسر فاطمه سه ساعت در خون خودش در گودی قتلگاه....

پی‌نوشت‌ها

(1)  شرح احوال خودنوشت عالم ربانی حضرت حاج سیّد حسین یعقوبی قائینی.

(2)  حافظ.

(3)  عبد صالح خدا، عارف شایسته مرحوم حاج اسماعیل دولابی.

(4) یعنی درس یک بار ولی هزار بار تکرار لازم دارد.

(5)  کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد

یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد. حافظ

(6)  « مسلّماً فرزندان آدم را [با عطاکردنِ همۀ امکاناتِ] گرامی داشتیم»  سوره مبارکه اسراء، آیه شریفه  70.   

(7)  حافظ.

(8) وحدت کرمانشاهی.

(9) « ما از قرآن آنچه را برای مؤمنان مایۀ درمان و رحمت است نازل می کنیم، ولی ستمکاران را جز خسارت نمی افزاید» سوره مبارکه اسراء، آیه شریفه  82.

(10) شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای عهد.  

(11)  هزار نکته باریکتر ز مو این جاست

نه هر که سر بتراشد قلندری داند. حافظ

(12)  مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول

(13)  مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول

(14) میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز. حافظ

(15) شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای کمیل.

(16)   امام خمینی: «به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای‏ وجودش ببارد و الّا عالم سیّاس و روحانی کاردان و زیرک، کاسه‏ای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزه‏ ها بود که هر کس کج راه می‏ رفت متدین تر بود. یاد گرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بشمار می‏ رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزه ‏ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می‏ گفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می‏ یافت، وضع روحانیت و حوزه‏ ها، وضع کلیساهای قرون وسطی می‏ شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه ‏ها را حفظ نمود.» بنیانگذار جمهوری اسلامی در روز سوم اسفندماه سال 1367 با صدور پیامی مهم خطاب به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ائمه جمعه و جماعات‏ که منشور روحانیت نام گرفت استراتژی نظام جمهوری اسلامی ایران و رسالت حوزه‏های علمیه را تعیین کردند.

(17)  حافظ

(18) سعدی، گلستان، دیباچه.

(19)  مولوی.

(20)   همه درها بسته است جز در پرفیض حسین

این در خانه عشق است که باز است هنوز

(21)   گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست

رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر ضمیر. سعدی، غزلیات، غزل،309.

افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.