ماجرای شیخ حسین

کد خبر: 13244
پایگاه رسمی حجت الاسلام موسوی مطلق

آیت الله ناصری دولت آبادی : 

در خراسان، شیخی حسین نام، سخت به ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف علاقمند بود. او از شدت این علاقه، پیاپی حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را یاد می کرد؛ از این رو او را شیخ حسین صاحب الزمانی می خواندند.
شیخ، مرتبه ای بدون آن که دوستی نزدیک داشته باشد، همراه کاروانی نا آشنا به حج مشرف شد. اما در این سفر، روزی متوجه می شود که همه پولش را دزدیده اند. در این حال، وحشت غربت و تهی دستی سخت بر او فشار می آورد؛ از این رو به مسجدالحرام می شتابد و اندوه دل با خداوند متعال باز می گوید.
شیخ حسین در این ناله ها از حضرت حق شکایت می کند که:
خدایا با وجود ثروتمندان بسیاری که به مکه می شتابند، چرا باید اندوخته ی ناچیز من ضعیف را بربایند؟ من تنها، که دوستی نیز همراه ندارم. اکنون چگونه با این وضعیت به سر برم؟
در این حال آقای را می بیند که نزدیک می شود، و چون به وی می رسد، می پرسد: شیخ حسین! چه می گویی؟
شیخ حسین با دل تنگ پاسخ می دهد:
هیچ! این مقدار افراد ثروتمند و متمکن از همه ی نقاط جهان اسلام در این شهر به سر می برند، اما تنها اندوخته ی ناچیز من به سرقت می رود!
آقا، پاسخ می دهد:
« این گونه نیست! اموال بسیاری از مردم به سرقت رفته است؛ نگران نباش! خداوند مهربان است.»
شیخ حسین با دلتنگی پاسخ می دهد: آقا! بگذارید به دردم برسم و با خدای خودم صحبت کنم.
آقا می فرماید:
«فعلا مشغول طواف شویم؛ خداوند بزرگ است و خود مشکلات را مرتفع می سازد.»
شیخ حسین هم بی اختیار همراه ایشان به طواف می پردازد. پس از دو دور، آقا به ایشان می فرمایند: شیخ حسین! إحرامت را بگیر. شیخ، دامنه ی احرام را به سوی ایشان دراز می کند. ایشان هم مقداری پول در آن می ریزند و می فرمایند:
این ها را خرج راه کن تا به عراق برسی؛ آن جا از نطر مادی وضع مناسبی پیدا می کنی و به سلامت به خراسان می روی.
در این حال یکی از سکه ها ناگهان بر زمین می افتد و شیخ، برای برداشتن آن خم می شود؛ و چون سر بر می دارد هیچ کس را در مقابل خود نمی بیند! شیخ به شدت آشفته می شود. زمانی را به گریه می گذراند و از آنچه بر زبان آورده بود، استغفار می کند.
او در مسیر بازگشت، به عراق رفت و با ثروتی که آن شخص به او وعده داده بود، به خراسان بازگشت.
________________________________________________________
فیض حضور، ص 221 تألیف: حجت الاسلام سیدعباس موسوی مطلق

 

افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.