زادروز: 4 مهر 1322 | 26 رمضان 1362ه.ق
محل تولد: همدان
وفات: 25 فروردین 1379 | 8 محرم 1421ه.ق
آرامگاه: قم
دین: اسلام
مذهب: تشیع

آیت الله شیخ محمّدتقی انصاری همدانی

عالِمِ ربّانی آیت‌الحق حاج شیخ محمّد تقی انصاری همدانی

حجت الاسلام سید عباس موسوی مطلق:
آغاز آشنایی

آشنایی با این عالِمِ فرزانه از دورود آغاز شد. بدین ترتیب که حضرت حاج‌آقا شوشتری، آن عارف جلیل‌القدر را دعوت کرده بود. در وصف این بزرگمردِ اخلاق، وعده‌ی ما بمانَد برای مَجالی دیگر. فقط می‌مانَد چند خاطره که در ذهنم مانده است.

حجِّ فُقَرا

می‌فرمود: این‌که شاعر گفته:

اَغنیا مکّه رَوَند و فُقَرا سوی تو آیند

جان به قربانِ تو آقا! که تو حجِّ فُقَرایی
 

از کم معرفتی این حرف را زده، واِلّا روایات معتبر داریم: زیارت حضرت علی‌بن‌موسی‌الرّضا - علیه آلاف التّحيّة والثّناء - معادل با اَلْف اَلْف (یک میلیون) حجِّ مقبول، و حتّا چندین حجِّ اکبر است؛ لذا افرادی که از غَنای معنوی برخوردار باشند، به زیارت امام هشتم - علیه آلاف التّحيّة والثّناء - مُشرّف می‌شوند.

یک طوافِ مرقدِ مولا علی موسی‌الرّضا

هفت هزار و هفتصد و هفتاد حَجِّ اکبر است
 

مکاشفه

به مناسبتی در مجلسی خصوصی برایم نَقل فرمود؛

چند سال پیش به مکّه‌ی معظّمه مُشرّف شدم. در بین راه هوا خیلی گرم بود، در محلّی ماشین نگه داشت و نفری یک نوشابه به ما دادند. من شیشه‌ی نوشابه دستم بود و با خودم فکر می‌کردم که خدایا! ما با این‌که با ماشین از مکّه تا مدینه می‌رَویم و بالعکس، در ضمن بین راه به ما نوشیدنی می‌دهند و ماشین هم کولر دارد، این قدر اذیّت می‌شَویم، پس آقا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه‌ی هُدی علیهم السلام چگونه این راه را می‌آمده‌اند؟ مثلاً امام مجتبی علیه السلام بیست و پنج مرتبه پیاده آمده‌اند. در همین فکر بودم که ناگهان دیدم بیابانی است خشک، و کاروانی از شتر در راه هستند به سمت مکّه. فقط در بین این کاروان، آقا خاتم الانبیا صلوات الله علیه را شناختم. دوباره به حالت اوّل بازگشتم. امّا آن سؤال در ذهنم جواب داده شد. سوار ماشین شدیم، ولی فکرم مشغول بود. آمدم کنار قبر رسول‌الله صلی الله علیه و آله و عرض کردم: آقا! چیزی که دیدم اگر خیال بود که هیچ، ولی اگر واقعیّت بود، به علامتی به من بفهمانید و آن علامت این باشد که من صد هزار تومان قرض دارم، روا بشود. البتّه فوراً عرض کردم: آقا! هرطور خود می‌خواهید، بفهمانید.

وقتی برای شام به رستورانِ [غذاخوری] هتل [مهمانخانه] رفتیم، متوجّه شدم که حضرت آیت‌الله حاج سیّد احمد نجفی در رستوران هستند. کنارِ او نشستم و حالا تمام وقایع روز، یادم رفته است. آقای نجفی برگشت و گفت: بعد از شام به اتاقتان می‌آیم، با شما کار دارم. لذا بعد از شام با هم بالا رفتیم. وقتی نشستیم، بدون مقدّمه، مقداری ریالِ عربستان جلوِ ما گذاشت که به پول ایران صدوپنج هزار تومان بود و گفت: این متعلّق به شماست. من قبول نکردم، ولی فایده نداشت. و اَصلاً به یاد شرطم با پیغمبر صلوات الله علیه نبودم. وقتی ایشان بلند شد برود، یادم آمد و صدا کردم: آقاجان! صبر کنید، قضیّه‌ای را برای شما تعریف کنم تا موضوع این پول‌ها هم روشن شود. امّا تا این را گفتم، آقا فرمود: می‌دانم می‌خواهی چه بگویی! همان پیغمبر سفارش کرد که این پول را به شما بدهم. آقای انصاری می‌فرمود: از آن تاریخ به بعد علاقه‌ی من به این سیّد بزرگوار، عالِم ربّانی، حاج سیّد احمد نجفی بیش‌تر شد.

تعبیر خواب

می‌فرمود:

زمانی که حضرت امام در نجف بود، پسر ایشان آیت‌الله شهید سیّد مصطفی[1] در درس اخلاقی که آیت‌الله سیّد عبدالکریم کشمیری به صورت خصوصی اِفاضه می‌نمود، شرکت می‌کرد، و از ایشان برای حضرت امام خیلی تعریف می‌کند. حضرت امام می‌فرماید: چیزهایی که می‌گویی صحیح است، ولی من دلیل هم می‌خواهم. برو، به ایشان بگو: من در فُلان تاریخ چه خواب دیده‌ام؟ آقا سیّد مصطفی هم جریان را به آقای کشمیری گزارش می‌دهد. ایشان هم می‌فرماید: به پدرت بگو: در خواب دیدی که از دنیا رفته‌ای و در حالی که جسدت در قبر قرار گرفت، زیرِ سرت سنگی اذیّت می‌کرد و علی علیه السلام آمدند و آن سنگی که شما را ناراحت کرده، بر می‌دارند. وقتی مرحوم آقا مصطفی صحبت‌های آقای کشمیری را به عَرضِ امام می‌رسانَد، حضرت امام می‌فرماید: کاملاً صحیح است؛ از ایشان تعبیر خواب را هم بپرس. برای مرتبه‌ی دوم خدمت آیت‌الله کشمیری می‌رسد و تعبیر خواب را می‌خواهد. آیت‌الله کشمیری می‌فرماید: به پدرت بگو نجف به منزله‌ی قبر است برای شما و آن سنگ، موانعی است که در کارِ شما به وجود آمده است؛ که ان‌شاء‌الله با عنایت امیرالمؤمنین علیه السلام این موانع حل می‌شود و شما برمی‌گردید به ایران و به هدفتان هم می‌رسید و در ایران هم از دنیا می‌رَوید.[2]

 ذخیرة الله

می‌فرمود:

زمانی خدمت مرحوم آیت‌الله تألّهی رسیدم، برای این‌که به آقا عرض کنم: آیا صَلاح است مسؤولیّت قبول کنم یا نَه؟ آقای انصاری می‌گفت: به محض این‌که نشستم و قبل از این‌که شروع به صحبت کنم، آقا فرمود: مسؤولیّت سخت است، مگر خدا کسی را ذخیره کرده باشد.

سفارشِ ذکر

می‌فرمود:

روزی یک پاسدار را به محضر حضرت آیت‌الله تألّهی فرستادم و به او گفتم: به آقا بگو: انسان برای این‌که مستجاب‌الدّعوه بشود، چه باید انجام دهد؟

او می‌گفت:

تا به خدمت آقا رسیدم، بی‌درنگ فرمود: انسان برای این‌که مستجاب‌الدّعوه بشود، باید زیاد «یا قریب» و «یا مُجیب» بگوید.

از دلِ شب...

می‌فرمود:

در حرم امام هشتم، حضرت رضا علیه السلام علّامه طباطبایی[3] را ملاقات کردم و این در حالی بود که تازه به فِراقِ مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمّد جواد انصاری همدانی[4] گرفتار شده بودیم؛ لذا در آن ایّام و همان ملاقات، با عطش خاصّی از علّامه خواستم از الطافِ امام رضا× به خود، مطلبی را بیان فرماید. علّامه امتناع کرد. پس از آن‌که ایشان را به حقِّ امام قَسَم دادم، فرمود:

دو تا از الطافی که حضرت داشته‌اند، بیان می‌کنم؛ اوّل این‌که: مدّتی است نمی‌توانم بخوابم؛ چون می‌بینم تمام اشیای اطرافْ مشغول به ذکر پروردگار هستند. در نتیجه حیا می‌کنم بخوابم {یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّمواتِ وَما فِی الْاَرْضِ}.[5]

کم ز خُروسی مَباش، مُشتِ پَری بیش نیست

از دلِ شبْ تا سَحَر «خدا خدا» می‌کُنَد
 

دوم این‌که: وقتی نماز می‌خوانم، یک سیّد محمّد حسین دیگری در عالَمِ بالا نظاره‌گرِ نمازم در پایین است (این است معنایِ: اَلصَّلاةُ مِعراجُ المُؤْمِنِ).[6]

مستجاب‌الدّعوه

درباره‌ی مرحوم آیت‌الله سیّد محمّدتقی فیّاض دستجردی که مُقیمِ اصفهان بود، می‌فرمود: والله ایشان مستجاب‌الدّعوه و دارای طیّ‌الارض است.

قُطّاع الطَّریق

می‌فرمود:

اگر شخصیّت‌های عرفانی، خوب به مردم معرّفی نشوند و از آن‌ها دفاعی صورت نگیرد، بعضی از قطّاع‌الطّریق مانندِ صوفیّه، این بزرگان را به نفع خودشان مصادره می‌کُنند، و کار ندارند چه شخصیّتی است؛ مانندِ مرحوم نخودکی اصفهانی، مرحوم انصاری، مرحوم امام، مرحوم حاج احمد آقا و... .

 از استاد شوشتری

بارها و بارها از حضرت استاد شوشتری، در قالب گفتارهایی گونه‌گون تمجید می‌کرد و حتّا دیدم دستِ ایشان را می‌بوسید و می‌فرمود:

حاج‌آقا شوشتری، عارفی وارسته است [و] واقعاً عاشق و دلباخته‌ی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. مَردم و حوزه‌های علمیّه، قدر ایشان را - چنان‌که هست - باید بدانند. ایشان هوی و هوس ندارد.

 اگر انقلاب نبود...

می‌فرمود:

شُکرِ انقلاب و امام خمینی را نمی‌توانیم به‌جا بیاوریم؛ امام در همه چیزْ انقلاب به وجود آورْد. اگر این انقلاب نبود، عارفان بزرگی مثلِ آیت‌الله بَهجت، این قدر راحت می‌توانستند به نماز بیایند؟ درباره‌ی رهبر فرزانه‌ی انقلاب هم می‌فرمود: بحمدالله رهبرِ عزیز، باطنِ بسیار روشنی دارند.

 عبدالله

ایشان روح مرحوم آیت‌الله قاضی را به برخی دوستان در جلساتی جداگانه نشان داده بود و مرحوم قاضی هم در آن حالات فرموده بود:

شما می‌خواهید مرا خدا قرار بدهید! ولی من نَه خدا هستم، نَه بُت؛ عبدالله هستم.

 کاش از اوّل حرف گوش می‌دادید

در منزل ما شب‌های جمعه، ختم صلوات و ذکر توسّل و قرائت نهج‌البلاغه برقرار بود، که گاهی برخی بزرگان هم تشریف می‌آوردند؛ نظیر آیت‌الله بهلول، آیت‌الحق طیّاره، و مرحوم آقای انصاری. سرانجام ایشان پیشنهاد داد جلسه گردشی شود و اوّلین جلسه را هم منزلِ خودش قرار داد. عصر پنج‌شنبه با یکی از دوستان به منزلش رفتیم تا اگر کاری باشد انجام دهیم. دو میهمان از شهرستان نیز آمده بودند. پس از انجام کارشان قصدِ رفتن داشتند، که فرمود:

امشب را بمانید، بعد از خَتمِ صلوات بروید؛ می‌خواهیم نهج‌البلاغه بخوانیم.

یکی از آن‌ها که معرفتِ بیش‌تری داشت، زود تسلیم شد، امّا راننده که از متموّلان و متدیّنان بود و تازه خودروی گران قیمتی هم خریده بود، راضی نشد. خداحافظی کردند و رفتند سوار بشوند، که در این حال مرحوم انصاری جلوِ در منزل ایستاد و می‌خندید. آن‌ها نشستند، ولی هر کاری کردند خودروی صِفرْ روشن نمی‌شد. آقایان متوجّه نشدند؛ رفتند تعمیرکار آوردند، امّا دُرُست نشد، تا این‌که فرمود: «بیایید داخل، بَعد از مراسم و صَرفِ شام می‌رَوید.» همین طور هم شد؛ بعد از مراسم با اوّلین استارت روشن شد؛ لذا مرحوم انصاری فرمود:

طلبه‌ها را برسانید و بَعد بِرَوید. ای کاش از اوّل حرف گوش می‌دادید.

بیزارم از آن کُهنه خدا

ماه رمضانی که دورود تشریف داشت، در یک بحث اعتقادی در مدرسه‌ی علمیّه از توحید می‌فرمود:

بیزارم از کُهنه خدایی که تو داری

هر لحظه مرا تازه خدایی دِگَرَسْتی
 

و در همان جلسه دائم می‌فرمود:

پایِ استدلالیان چوبین بُوَد

پایِ چوبینْ، سختْ بی‌تَمکین بُوَد
 

زیر ساعتِ حرم

می‌فرمود:

کاری کنید که حضرتْ خودشان به شما توجّه کنند و رخ بنمایانند و راهِ آن نیز انجامِ تکلیف است. می‌گفت: بنده از راهِ علمِ جفر[7] حساب کردم، جواب آمد: مورَّخ فُلان، ساعت دَهِ شب از درِ زیر ساعت حرم حضرت معصومه سلام الله علیها وارد حرم می‌شوند. با آمادگی کامل و شوق آمدم به محلِّ دیدار. لحظاتی قبل از ساعتِ دیدار، بعضی اهالی همدان جلو آمدند و احوالپرسی نمودند و در این لحظه حضرت ولیّ عصر عجل الله فرجه الشریف آمدند و تشریف بردند، و مرحوم انصاری این شعر را می‌خواند:

پایِ ما لَنگ است و منزلْ بس دراز

دستِ ما کوتاه و، خُرما بر نَخیل[8]
 

نورِ محمّدی

یکی از ارادتمندان ایشان می‌گفت: مدّت زیادی به آقا اصرار می‌کردم که سِرّی از اَسرار، یا... را به من بگویَد، ولی ایشان هر بار به شکلی از زیرِ این بار در می‌رفت! سرانجام در تشییع جنازه‌ی مرحوم آیت‌الله گلپایگانی[9] ایشان را همراهی می‌کردم. نزدیکِ میدان شهید مطهّری، دیگربار تقاضای خود را خدمتِ آقا عرض کردم. این بار فرمود:

من هم در ایّام جوانی، خیلی به استادم اصرار می‌کردم که مطلبی را بگویند، تا این‌که یک روز فرمودند:

فردا برو میدانِ کار، یک روز را به کارگری مشغول شو و بَعد بیا. من هم فردا صبح به میدان کار رفتم، امّا آن روز کسی سراغ ما نیامد؛ لذا غروب خدمت استاد رسیدم و عرض کردم: آقا! کسی سراغ ما نیامد!

استاد فرمود: فامیلِ کارگر دارید؟

عرض کردم: بله!

فرمود: خوب، فرداشب به منزلش برو و شام را در منزل ایشان بخور و همان جا بمان. و در مکان خلوتی در آن منزل، فُلان ذکر را بگو.

اطاعتِ امر کردم؛ لذا به منزل یکی از بستگان رفتم. بانوی منزل، شامِ ساده و مختصری آورد و میل کردیم. بعد از مقداری استراحت مشغول ذکر شدم. اواخرِ ذکر ناگهان نوری از آسمان ساطع شد و به سمت من آمد. مضطر شده بودم.

فرمود: قابلیت لازم است. و در خصوصِ نور فرمود: آری، آن نور، نورِ خاتم‌الانبیا محمّدبن‌عبدالله صلی الله علیه و آله بود.

 حکایتی دیگر

حکایتی دیگر از ایشان را در جلد دوم کتاب، قسمت مرحوم کربلایی حسین بخوانید.

 چهل حدیث قدسی

سفارش می‌فرمود:

کتاب چهل حدیث قدسیِ تورات حتماً تهیّه... و مطالعه‌ی دقیق بشود.[10]

با پیامبر|

می‌فرمود:

تا کسی ظاهراً و باطناً با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و آشنا نشود، ظاهر و باطن هیچ چیز را درک نمی‌کند و برای ملاقات با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و غذای حلال و خواندن سوره‌ی کوثر را با شرایط خاص، بسیارمؤثّر می‌دانست.

 پُشتِ آیینه

می‌فرمود:

گولِ بعضی از مکاشفات و مشاهدات را نخورید؛ مثلاً آقایی دنبال چشمِ برزخی بود، در حرم علی‌بن‌موسی‌الرّضا علیه السلام پرده‌ها کنار رفت و صورت برزخیِ همه را دید، و مشاهده نمود همه حیوانند، اِلّا یک آقا که بیرون مشغول اصلاح سر و صورت مَردم بود؛ (سلمانی‌های قدیم) فقط او آدم است و آن‌که زیردستش قرار دارد، نیز یک الاغ است! آمد نزدِ فرد سلمانی و شروع به فخرفروشی کرد که خود را دیده‌ای، چه خبر است؟ او هم خیلی عادی برخورد کرد و گفت:

اگر می‌خواهی سرت را اصلاح کُنی، باید در نوبت بمانی، امّا وقتی که متوجّه نشد، مَردِ سلمانی به او گفت: خودت را هم دیده‌ای؟ و آینه را داد تا خودش را ببیند؛ دید خودش هم اتّفاقاً الاغ است! البتّه با این تذکّر متنبّه شد و رفت چهل روز خلوت و مناجات، تا این‌که بعد از آن، مورد توجّه قرار گرفت و مجدّداً با سلمانی برخورد کرد و خود را آدم در آیینه دید.

از غَذا...

می‌فرمود:

اگر مَردم، اَسرار این چند چیز را می‌دانستند، بساط اطبّای جدید و داروهای شیمیایی از بلادِ مسلمین [مسلمانان] رَخت برمی‌بست؛ کما این‌که سابقاً هم چُنین بوده است:

1. حجامت، که به قولِ پیامبر صلوات الله علیه: دَواست برای تمامِ دردها؛

2. فوایِد سِرکه را بدانند و مصرف کنند. البتّه سرکه‌ی طبیعی یا حدّاقل سکنجبین استفاده شود؛

3. نمک؛

4. خُرما.

حِکمتِ دعا

می‌فرمود:

برای یکی از دوستان که شغلش باربری بود، خَتمِ «امّن یُجیب» گرفتیم که از این شغل نجات پیدا کند، ولی فردای آن روز تصادف [تصادم] کرد و دیگر نتوانست آن کار را انجام دهد؛ چون نمی‌توانست در هر دستش بیش از سه کیلو بار بلند کند. مدّتی به سختی گذشت؛ لذا مجبور شد صبح‌ها برود شاه عبدالعظیم علیه السلام و شیر بفروشد. تا هشتِ صبح این کار را می‌کرد، درآمدش بیش از شغل قبلی بود. بقیّه‌ی روز را دنبالِ کار دیگری رفت و کم‌کم اوضاع مادّی او تغیییر کرد. الان از تُجّارِ مهمِّ فرش تهران است.

خدا، گر ز حِکّمَت ببندد دَری

زِ رَحمت گشاید درِ دیگری[11]
 

 

منبع: کتاب عطش حضور، تالیف حجت الاسلام سیدعباس موسوی مطلق، صفحه 33 الی 48
پی نوشت ها
[1] . آیت الله سیّد مصطفی خمینی (1309 - 1356 ش)، فرزند ارشد امام خمینی، مدفون در جوار حرم مطهّر امیرمؤمنان علی علیه السلام.

[2] . خودم نیز این جریان را از آقای کشمیری سؤال کردم، فرمود: بله، همین‌طور است (مؤلّف).

[3] . آیت‌الله علّامه سیّدمحمّدحسین طباطبایی (1321 - 1402 ق)؛ صاحب تفسیر المیزان.

[4] . متولّد 1320 ق، در همدان، و درگذشته‌ی 1379، مزارش در قبرستان علی‌بن‌جعفر(ع) قم است. وی در 24 سالگی به درجه‌ی اجتهاد نایل آمد و در عرفان صاحب نظر بود.

[5] . هرچه در زمین و آسمان‌هاست، همه به تسبیح و ستایش خدا مشغولند؛ جمعه / تغابن.

[6] . بحارالانوار، ج 79، ص247 و ج1، ص355: نماز، معراج و نردبان ترقّی مؤمن است.

[7] . علم حروف؛ ر.ک: اسماءالحسنی، آیت‌الله اِثنی عَشَری و اسماءالحسنی، آیت‌الله ملّا حبیب‌الله شریف کاشانی، مقدّمه.

[8] . دیوان حافظ.

[9] .آیت‌الله العظمی سیّد محمدرضا گلپایگانی (1316 - 1414 ق)؛ مدفون در مسجد بالاسر، حرم حضرت معصومه سلام الله علیها.

[10] . مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی در کتاب شریف الذّریعه آورده است که: کتاب چهل حدیث قدسی ترجمه‌ی چهل سوره از تورات است که توسّط حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از زبانِ سریانی به عربی برگردانده شده و فاضل معاصر،  حاج غلام‌علی‌بن‌اسماعیل بهاونگری، متولّد 1283 هجری، آن را تدوین نموده و به زبان گجراتی نگاشته است.

این کتاب بارها با عناوین مختلف به فارسی و عربی به صورت «چهل سوره‌ی تورات»، «اَربَعین سُورة مِن‌التّوْراةِ المَنْقُولة مِنَ السّریانیّة اِلیَ العَرَبِیّة»، «الصّائف الاَرْبَعُون» و مانندِ آن به چاپ سیده است. در مقدّمه این کتاب آمده است: فَهذه فائِدِة جَلیلة وَ مَوْعِظة بَلیغة نَقَلَها اَمیرَالمؤمنینَ(ع) مِنْ لِسانِ مُوسَی‌بْنِ عِمْران(ع) اَی العبْریّة اِلَی العَرَبیّة وَ هِیَ اَرْبَعُونَ سُورَة مُنْتَخَبة مِنَ التّوراتِ اَلّتی کَلَّمَ‌الله تَعالی بِها مُوسَی‌بْنِ عِمْران(ع) بِلا تَرجُمان.

این، کتابی است سودمند وَ جلیل‌القدر، و موعظه‌ای است رسا، که جناب امیرالمؤمنین آن را از زبانِ موسی‌بن‌عِمران‌صلوات الله علیه از زبان عبری به عربی باز گردانده و عبارت است از چهل سوره‌ی انتخاب شده از تورات، که خدای متعال با کلیمش موسی‌بن‌عِمران صلوات الله علیه بی‌واسطه تکلّم فرموده. سپس شروع به بیان سوره‌های مزبور می‌نماید؛ چهل حدیث قدسی، ترجمه‌ی حجّت‌الاسلام محمّد فربودی.

[11] . سعدی.