زادروز: 1300
محل تولد: روستای گنبد (همدان)
وفات: 5 آبان 1398 | 28 صفر 1441ه.ق
آرامگاه: ملایر
دین: اسلام
مذهب: تشیع

آیت‌الله حاج شیخ جلال الدین لطیفی گنبدی

عالمِ زاهد حضرت آیت‌الله حاج شیخ جلال الدین لطیفی گنبدی

حجت الاسلام سیدعباس موسوی مطلق:

 آغاز آشنائی

پلّه‌های کوچک مسجدی قدیمی را زیر پا گذاشتیم و به حیاطی سراسر نور رسیدیم. درختانی سر به فلک کشیده، حوض کوچکی که عمری، تشنگانی را سیراب، و عاشقانی را تطهیر کرده برای سخن گفتن با معشوق، و در و دیواری متمایز از سایر مساجد. روبه‌رو، درِ دیگری را نشان دادند. زنگ به صدا در آمد. پیرمردی سلام کرد. لحظاتی بعد، در گشوده شد. پیرمردی با همان قامتِ سروِ سر به فلک کشیده‌ی قرص و محکم، و کمی لرزان! با سیمایی نورانی و کلاهی بر سر. انگار این کلاه، خود نشانی است که راه گم نشود. کلاه بر سر داشت ولی کلاه به سر نمی‌گذاشت.[1] کلاه او، رمز اطاعت دستور شرع مقدّس بود نه آن‌که طرْف کُلَه کج نهاد، که بگوید آیین سکندری داند![2] با رویی خوش، دعوت به درون خانه شدیم. با زبان بی‌زبانی رویِ هر آجر و خشت آن، و روی سایه‌ی هر برگ درخت نوشته بود: «در کلبه‌ی ما رونق اگر نیست، صفا هست».[3]

وارد اتاقی شدیم با تیرهای چوبی و پنجره‌های کُهَن. چشم‌اندازی زیبا داشت با منظره‌ای دیدنی: یک باغچه‌ی سرسبز، مرغ و خروسی که مشغول به تسبیح حضرت حق بودند؛[4] «وَلکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ»[5] احساس می‌کردی تمام اشیا می‌گویند:

ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم

با شما نامحرمان، ما خامُشیم[6]
 

تازه چشم و دلمان آرام گرفته بود که صدای در بلند شد. دوباره برخاست و در را گشود و دقایقی بعد آمد و نشست. پس از تعارف‌های معمول، لب به سخن گشود: «مَردم مالِ خودشان هستند و علما مالِ مردم. و البتّه همه، مال خداییم، ولی علما باید وقف مردم باشند و اگر چُنین نباشد که نمی‌شود گفت فلانی عالِم است». سپس این شعر را خواند:

از آستانِ همچو تویی، سر چرا کشم؟[7]

فرمود:

«روی اصول دین و فروع دین مردم کار کنید. مهم همین است. اخلاقیات هم در همین است. کتاب‌هایی نظیر معراج‌السّعاده، جامع‌السّعادات و منتهی‌الآمال[8] را، هم خوب بخوانید، هم خوب عمل کنید و هم به مردم بگویید.» و باز فرمود: «نزدِ هر کسی، رفت و آمد نکنید. در رفت و آمدها دقّت کنید.» سپس این شعر را خواند:

ای بسا ابلیسِ آدم رویْ هست

پس: به هر دستی نباید داد دست
 

در پایان، ذکر خیرِ بعضی بزرگان به میان آمد. از جمله، از عظمت مرحوم آیت‌الله بروجردی - اعلی‌الله مقامه الشریف[9] - و از تقوا و ارادت ایشان به اهل‌بیت^ یاد کرد. از بنده پرسید: «درسِ چه کسی می‌روی؟» استادانم را نام بردم تا حضرت آیت‌الله عَلَوی بروجردی[10]... بسیار خوش‌حال شد و فرمود: «شنیده‌ام بیت مرحوم آقا را اِحیا کردند. مردم در رفت و آمدند. درس و بحث و روضه برقرار است.» عرض کردم: همین‌طور است. فرمود: «مردم باید از درِ این خانه شِفا و حاجت بگیرند.» و از حضرت استاد عَلَوی بروجردی، تمجید فراوان کرد و فرمود: «عرض سلام و ارادت بنده و دست‌بوسی‌ام را به ایشان برسانید».

سخن از مرحوم آیت‌الله تألّهی[11] به میان آمد، فرمود: «ایشان، همه چیزشان، روی قاعده و قانون بود، همه‌چیزش درس بود و کارهایش حساب و کتابِ مخصوص داشت».

از آخوند مُلّاعلی معصومی همدانی[12]، با یک حالت خاص تعریف کرد. او را به مَلَکه‌ی تقوا ستود.

درباره‌ی عالِمی دیگر پرسیدم. ناراحت بود. می‌گفت: «عدّه‌ای معتقدند ایشان در حدّ امام زمان بوده است. البتّه از خودشان نشنیدم ولی از بعضی مریدان ایشان شنیدم. این حرف‌ها خطرناک است. شیطان در کمین است».

فرمود: «کتابِ بانو امین در شرح کتاب ابن‌مسکویه را بخوانید؛ خوب و عالمانه شرح داده است.»

 زندگی‌نامه‌ی کوتاه

عالِمِ زاهد، حضرت مستطاب، آیت‌الله حاج شیخ جلال گنبدی، فرزند عارف کبیر، مرحوم آیت‌الله حاج شیخ علی گنبدی، متولّد سال 1305 البتّه به روایت شناسنامه‌ی ایشان، ولی خود فرمود: شناسنامه، چند سال کوچک‌تر گرفته شده. وی از شاگردان مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی و هم‌اکنون در شهرستان ملایر، مسجد عاشورا نماز جماعت اقامه می‌کند و مردم از فیض حضورش بهره می‌برند.

زندگی‌نامه‌ی مرحوم آیت‌الله حاج شیخ علی گنبدی

وی فرزند مرحوم حجّت‌الاسلام آخوند مُلّامحمّدعلی[13] بود که حدود سال 1292 ق، در روستای گنبد[14]، تولّد یافت. مقدّمات را نزدِ والد خویش گذراند. سپس گویا در 14 سالگی از زادگاهش، به قم و اصفهان کوچید و در اصفهان از محضر بزرگانی همچون: آیت‌الله آقا نجفی[15]، آیت‌الله آخوندکاشی[16]، آیت‌الله سیّدابوالقاسم دهکردی و آیت‌الله میرزا جهانگیرخان قشقایی، استفاده‌های فراوانی کرد. آن‌گاه به نجف اشرف ره سپرد و رحلِ اقامت در محضر مولی‌الموحّدین، امیرالمؤمنین افکند و از محضر درس عالمان بزرگ نجف بهره برد؛ عالمانی نظیر مرحوم آیت‌الله سیّد اسماعیل صدر، مرحوم آیت‌الله آخوند خراسانی، و مرحوم آیت‌الله سیّد محمّد کاظم یزدی.

آیت الله گنبدی، علم اخلاق و عرفان را در محضر بزرگمردی همچون آیت‌الله آخوند مُلّاحسینقلی همدانی تلمّذ کرد.

وی به سال 1369 ق[17]، در 77 سالگی، دیده از جهان فروبست. پیکر مطهّرش، پس از اقامه‌ی نماز توسّط مرحوم آیت‌الله بروجردی، در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

سخن اهل دل

بهشتی‌روان، آیت‌الله بهجت فرموده بود: «در موضوعی با مرحوم آقای گنبدی مشورت کردم، دیدم فراستِ مؤمن، در کلام ایشان هویداست»[18].

چو بشنوی سخن اهل دل، مگو که خطاست

سخن شناس نِه‌ای جانِ من، خطا این‌جاست[19]
 

 ملاقات مرحوم امام خمینی(ره) با مرحوم آیت‌الله گنبدی

جناب حجّت‌الاسلام والمسلمین حاج آقا عظیم‌الله جمال‌الدّین فرمود: روزی در خدمت والد بزرگوارم، آیت‌الله گنبدی بودم. دَقّ‌الباب شد. آقا فرمود: «برو در را باز کن. حاج آقا روح‌الله هستند.» در را باز کردم. دو نفر بودند؛ یکی سیّدی رشید با چهره‌ی نورانی و زیبا و یکی هم سمین و اهل شمال. پس از ورود، به اتاق میهمانان راهنمایی شدند. پلّه‌های دالان و اتاق، قدری تاریک بود. حاج آقا روح‌الله (امام خمینی) مثل این‌که قبلاً آمده بود بالا رفت ولی رفیق شمالیِ ایشان که نابلد بود، گفت: «پلّه‌های راهرو و اتاق تاریک است.» حاج آقا روح‌الله فرمود: «مدارج بهشتی را طی کن و بیا بالا.» بعد آقای والد، نزدِ آن بزرگواران آمد. تا نزدیک مغرب صحبت کردند و کسی را اجازه ندادند داخل جلسه شود.[20]

بعد از خداحافظی میهمان‌ها، آیت‌الله گنبدی، تا مسافت زیادی آن‌ها را بدرقه کرد. عدّه‌ای از پیرمردان مؤمن گنبد، وقتی دیده بودند آقا این دو سیّد جوان را خیلی احترام کرده، عرض می‌کنند: علما و مجتهدین بزرگی این‌جا آمده‌اند، ولی شما برای این دو سیّد جوان، خیلی احترام قائل شُدید!

آقای گنبدی با اشاره به حاج آقا روح‌الله (امام خمینی) فرمود:

«شما این سیّد را نمی‌شناسید. روزی بیاید که در شرق و غرب عالَم، نام ایشان را بشنوند و با‌عظمت یادش نمایند»[21].

منبع: کتاب جام حضور، تالیف حجت الاسلام سیدعباس موسوی مطلق، صفحه 13 الی 22

 

پی نوشت ها

[1] . طعنه به کلاه صوفیّه.

[2] . اشاره به شعر حافظ:

نَه هر که طَرْفِ کُلَه، کج نهاد و تند نشست

کلاه داری و آیینِ سَروری داند

[3] . ر.ک: دوازده هزار مَثَل فارسی... / 510.

[4] . بنابر روایات، صداهای پرندگان دارای مفاهیم ارزشمندی است؛ تفسیر نمونه، ج 14، ص 422. خروس می‌گوید: «اُذکُروا‌الله یا غافِلین؛ ای غافلان! خدا را یاد کنید»؛ حیات‌الحیوان، ج 1، ص 669 - 670.

[5] . اِسراء / 44.

[6] . مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت 1019.

[7] . حافظ.

[8] . یادداشت‌ها، صفحه 187 به بعد کتاب جام حضور، سیدعباس موسوی مطلق.

[9] . یادداشت‌ها، صفحه 187 به بعد کتاب جام حضور، سیدعباس موسوی مطلق.

[10] . یادداشت‌ها، صفحه 187 به بعد کتاب جام حضور، سیدعباس موسوی مطلق.

[11] . ر.ک: عطش حضور.

[12] . یادداشت‌ها، صفحه 187 به بعد کتاب جام حضور، سیدعباس موسوی مطلق.

[13] . الگوی نجات، حجّت‌الاسلام حاج ناصر لطیفی (فرزند گرامی آیت‌الله گنبدی)، ص 113، چاپ اوّل، نوید اسلام، قم.

[14] . گنبد، روستایی در 4 فرسخی جنوب همدان است و غیر از گنبدکاووس است؛ ر.ک: تاریخ مفصّل همدان، آیت‌الله صابری همدانی، ج 1، ص 338.

[15] . آیت‌الله حاج شیخ محمّد تقی اصفهانی.

[16] . آخوند مُلّامحمّد کاشانی.

[17] . آیت‌الله مرعشی نجفی در کتاب الاجازة الکبیرة، ص 101، تاریخ رحلت ایشان را به اشتباه 1371 ق، نوشته است. در کتاب همچو سلمان نیز تاریخ وفات آیت‌الله گنبدی 1364 قمری آمده است! همچنین کتاب مذکور سال تولّد آن مرحوم را 1287 قمری آورده، و عزیمت ایشان را از زادگاهش به اصفهان در 18 سالگی دانسته، که به ترتیب: 1292 قمری، عزیمت از زادبومش به قم و اصفهان در 14 سالگی، صحیح است!

[18] . آیت‌الله بهجت دوبار برای دیدن ایشان به همدان رفته است؛ ستارگان حرم، ج 21، ص 15. حضرت آیت‌الله بهجت این سخن را به یکی از فرزندان آن مرحوم& فرموده است؛ ر.ک: کرامت‌های آموزنده / 52. همچنین در جلسه‌ای دیگر فرمود: این‌جانب، موقعی که در حوزه‌ی علمیّه‌ی نجف مشغول بودم، کسالتی بر من عارض شد که توانِ ماندن در نجف را نداشتم. به قصد مسافرت به فومن، حرکت نموده، در همدان تصمیم گرفتم از آقای گنبدی دیدن کنم. درشکه‌ای کرایه نموده و به گنبد رفتم. بعد از دیدار و احوالپرسی [بدون این که از کسالت و قصدم چیزی گفته باشم] بالبداهه فرمودند: زود به نجف برگردید و فلان موادّ خوراکی را داخل غذایتان کنید و بخورید، کسالتتان برطرف می‌شود... به دستورش عمل کردم، کسالت به کلّی برطرف شد؛ همان / 145 - 146.

[19] . غزل‌های حافظ / 20.

[20] . پس از هجرت آیت‌الله گنبدی از نجف، و سکونت در همدان، بسیاری عالمان و روحانیان مناطق مختلف، همچون: آیت‌الله سیّداحمد کربلایی، آیت‌الله شیخ مهدی خالصی و آیت‌الله بهجت برای دیدن ایشان به همدان می‌آیند؛ ر.ک: ستارگان حرم، ج 21، ص 15.

[21] . در همین کتاب، مواردی مشابه، از پیش‌بینیِ عظمتِ شخصیّت و رهبری امام خمینی را، از آیات عظام: محمّدعلی شاه‌آبادی و امام جمعه‌ی زنجانی (آیت‌الله میرزا محمود زنجانی) نیز می‌خوانید.