یادداشت حجت الاسلام سیدعباس موسوی مطلق در رابطه با وقایع اخیر

....
کد خبر: 18231

بسم الله الرحمن الرحیم
شب گذشته، توفیق زیارت مسجد مقدس جمکران را داشتم. برای استغاثه به محضر حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف آمده بودم؛ دل‌نگران جبهه اسلام و برای طلب نصرت الهی.
مثل همیشه، پس از دعا و توسل، برخی زائران برای پرسش یا مشورت جلو می‌آیند.
اما دیشب، گفت‌وگوی دو نفر از جمع، دلم را عجیب گرفت و ذهنم را درگیر کرد:

 نخست، مردی حدوداً چهل‌وچند ساله به سراغم آمد. با صدایی بغض‌آلود پرسید:
«عاقبت این جنگ چه می‌شود؟»
هنوز پاسخی نداده بودم که اشک از چشمانش فرو ریخت و گفت:
«آمده‌ام جمکران، فقط برای سلامتی آیت‌الله خامنه‌ای. نتانیاهو و ترامپ  بی‌شرف تهدید کرده…»
نگاهش سرشار از ترس نبود، از غیرت بود، از عشق، از درد.

 دومی نوجوانی بود از اصفهان، دانش‌آموز کلاس دهم؛ با چشم‌هایی پرشور و سؤالاتی که در دل شب، جان آدم را بیدار می‌کرد:
۱. پرسید: «خانواده‌ام اجازه نمی‌دهند شب‌ها با بچه‌ها بیرون برویم تا این نفوذی‌ها را شناسایی کنیم. وظیفه من چیست؟»
۲. گفت: «قرار است فیلم‌برداری یک هیئت را انجام بدهم. می‌دانم اگر با اخلاص کار کنم، اثر دارد؛ مثل شهید آوینی. چه کنم اخلاصم بیشتر شود؟»
۳. و پرسید: «چه کنم تا امام زمانم از من راضی باشد؟»

هر سه سؤالش کوتاه بود، اما هرکدام دریایی از فهم، دغدغه و آمادگی برای فداکاری را فریاد می‌زد.
از خود پرسیدم: واقعا این نسل چه نسلی است

سید عباس موسوی مطلق
۲۸ خرداد ۱۴۰۴

افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
هم رسانی