ملاقات استاد موسوی مطلق با حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا حسین جمالی

حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا حسین جمالی
کد خبر: 13470

یکی از روحانیانی که حق عظیمی بر گردنم داشت عتلم عامل و متّقی، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ میرزا حسین جمالی* (قدس سره) بود.
ایام آشنایی ما به دوران تحصیل در مقطع ابتدایی بر می گشت. ایشان در سپاه شاغل بود و والد ما نیز در همین لباس، خدمتگزار اسلام و انقلاب. در نتیجه ابتدا با چهره ی ایشان و برخورد مهربان آن مرحوم رو به رو شدم. خوب به خاطر دارم اولین ملاقات ما جلوی سپاه بود که همراه پدر، برای شرکت در راهپیمایی رفته بودیم. ایشان شکلاتی به من داد. سرم را بوسید و دستور داد دو پرچم برای من و اخوی آوردند. بعد هم که تقریبا از سال 1364 همسایه شدیم.
ایام بمباران بود. عالب اهل محله بلکه همه، به روستاها رفته بودند، ولی چون والد ما در جبهه بود، مانده بودیم و البته سه خانواده روحانی دیگر که خانه های خود را ترک نکردند.
هرچند ما هم گاهی به صورت موقت برای کاری به روستا می رفتیم، اما نه جهت گریز از خطر. روحانی های دیگر، علاوه بر مرحوم حاج آقا جمالی:
مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ ذبیح‌الله اسداللهی و جناب حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ امان الله کاظمی بودند.
به هر حال، ایشان عالمی بود مردمی و صاحب نفوذ؛ با صداقت کاملی که در عمرم کم تر کسی را چنین دیده ام. ایشان به شیوه ی تبلیغی چهره به چهره که امروز بر آن تاکید فراوان می شود، عملا معتقد و عامل بود.
اهمیت فوق العاده ای به نوجوانان و جوانان می داد.
کلاس پنجم ابتدایی بودم. ده روز آمد منزل ما، برای اقامه ی روضه سید الشهدا علیه السلام. روز آخر بنا بر سنت معصومین علیهم السلام صله ای از طرف پدرم به ایشان داده شد. بی درنگ فرمود:
« این را بگیر و خرج تحصیل این بچه سیدها کن.» و بعد شوخی کرد و فرمود:
« این جوجه سیدها باید به دین اجدادشان خدمت کنند.»
آن روز این حرکت از یک عالم روحانی برایم بسیار جذاب بود که درس خواندن ما، چقدر برای ایشان اهمیت دارد.

مردم محله مسجد نداشتند. منزل ایشان ماه رمضان مسجد می شد. نماز ظهر را به جماعت حضرت آیت الله شوشتری در مسجد جامع حاضر میشدیم، ولی نماز مغرب را در منزل ایشان که اتاق نسبتا بزرگی داشت اقامه می کردیم.
شب های قدر نیز هم. بنده از هشت نُه سالگی در تابستان، ماه رمضان را کامل روزه می گرفتم. مرحوم حاج آقا که متوجه شده بود مقیّد به روزه هستم، کمی پول به من داد. نمی دانم چقدر بود، ولی لذت و احساس سرافرازی اش هنوز فراموشم نشده است. نوشته‌های مخصوص شکّیات نماز را تقسیم کرده بود. نه تنها شکّیات، که بسیاری از یقینیّات را نیز از او فراگرفتم.
ساخت مسجد امیرالمومنین علیه السلام هم که خود حکایت هفتاد من کاغذ است واقعا معنای توکل، یعنی ساخت این مسجد در آن ایام با آن امکانات محدود.
مسجد را بیش از هرچیز دیگر دوست می داشت. معتقد بود اول باید نیاز خانه ی خدا برطرف شود، سپس نیاز خانه ی خود. ایمان کامل داشت که عمران مسجد را فقط کسانی انجام می دهند که ایمان به مبدأ و معاد دارند. و مگر این حقیقت را قرآن نمی گوید:

«إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ ۖ فَعَسَىٰ أُولَٰئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ»؛

«آبادکردنِ مساجد شایستۀ کسانی است که به خدا و روز قیامت مؤمنند، و نماز را [با شرایط ویژه اش] خوانده، و زکات پرداخته، و از کسی جز خدا نترسیده اند، پس به راستی اینان از هدایت یافتگانند»( سوره مبارکه توبه، آیه 18)

_____________________________________________________________

جام حضور، ص 48، تألیف: حجت الاسلام استاد سیدعباس موسوی مطلق

*حجت الاسلام و المسلمین مرحوم حاج شیخ میرزا حسین جمالی، به سال ۱۳۱۲ قمری در روستای ((هُندُر)) - از توابع ازنا- در استان لرستان و خاندانی اهل ایمان متولد گردید و سالیانی در کنار خانواده به کشاورزی و دامداری پرداخت... اما جان شیفته و روحانی اش او را در نوجوانی به مهد عالمان بزرگ، حوزه ی علمیه دورود کشاند و در منزلت بهره بری از استادانی بنام نشاند:
۱- مرحوم آیت الله حاج سیّد ابوالفضل میر نظامی؛
۲- مرحوم آیت الله حاج سیّد احمد مُشرف؛
۳- مرحوم آیت الله حاج شیخ علی اکبر وحیدی همدانی؛
۴- آیت الله حاج سیّد محمد صُحُفی.
شادروان حاج آقا جمالی، پس از انقلاب با امام خمینی(ره) در سال ۱۳۴۲، عمر خویش را یکسره به خدمت در راه اسلام، مقام ولایت و انقلاب اسلامی سپری کرد... ریاست دادگاه انقلاب بعد از پیروزی انقلاب را پذیرفت، ولی پس از تأسیس سپاه پاسداران، بی درنگ به سبز پوشان آسمانی پیوست.
در سال ۱۳۵۹ گروهک ضدانقلاب به وی سوء قصد کرد و در عملیات والفجر مقدماتی نیز افتخار جانبازی یافت، تا هماره مجروح به جبهه ها بشتابد. خاطرات فراوان رزمندگان از حضور حضرت ایشان لذت بخش و شنیدنی است؛ هرچند بیانش در خور مجال اندک این کوتاه نوشتار نیست.
این عالم مجاهد و روحانی عامل، پس از اقامه ی نماز عشاء بر صندلی ویژه ی خویش که پیوسته پس از عمل جراحی بر آن آرام می گرفت، دچار نفس تنگی شد... در بیمارستان، خود مانع کوشش پزشکان در وصل کردن دستگاه اکسیژن گردید. و پس از دقایقی بعد، پیکر بی جانش بر تخت خوابید.... دو تن از پزشکان نیز بازماندگان را تسلیت گفتند و وسایل إحیاء را جمع کردند و رفتند.
ناگهان آوایی دلنشین در اتاق بیمارستان پیچید: ((صلوات))! و یکی از فرزندان مرحوم حاج آقا جمالی، فریاد برآورد: پدرم زنده است...امّا:
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذت بیماری را ..

افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.