عنایت امام زمان (عج) به ایران در فتنه روس ها

کد خبر: 13323
پایگاه رسمی حجت الاسلام موسوی مطلق

حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی فرمودند:
این که می گویم خود من به یک واسطه از صاحب قضیه نقل می کنم.
خود صاحب قضیه را مکرر دیدم ولی قضیه را از خودش نشنیدم. قبل از رفتن به نجف استادی در مشهد داشتیم و آن وقت ما مثل حال، در سلک اصاغر بودیم. آن استاد بحث خصوصی داشت و در آن بحث خصوصی عده ای از مشایخ آن زمان بودند.
در آن بحث این دکتر هم که صاحب قضیه است، شرکت می کرد. من از خود او نشنیدم ولی هم از مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی و هم از مرحوم حاج شیخ علی اکبر نوقانی که این دو از خود او شنیده اند مختصرش را می گویم.
این دکتر گفت که در فتنه حمله روسها به ایران در آن جا من جراح بودم. یک روز شخصی که تیر خورده بود، آمد و گفت:
تیر خوردم، مرا جراحی کن.
گفتم: جراحی به این سادگی نیست. باید بیهوش شوی بعد جراحی شود.
گفت: منتظر نباش تو وسایل جراحی را بیاور.
گفت: آوردم مثل آدم بیچاره ای خوابید.
گفت: «بِسْمِ اللّٰهِ النُّورِ ، بِسْمِ اللّٰهِ نُورِ النُّورِ ، بِسْمِ اللّٰهِ نُورٌ عَلىٰ نُورٍ» بعد دو سه کلمه دیگر آهسته گفت، دیدم مرده ای افتاده است.
دکتر اهل فن بود. گفت:
فهمیدم که خلع کرده، روح را از بدن تجرید کرده است. جراحی کردم و تمام شد. بخیّه ها را که زدم دیدم لبها آهسته به هم خورد باز همان کلمات را گفت و نشست. فهمیدم گوهری پیدا کردم. با او سر و سرّی پیدا کردم تا وقتی که فهمیدم چه کاره است. روشن شد که با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رابطه ای دارد. گفتم:
خدمتش رسیده ای؟
گفت: هیهات، هیهات، ما کجا و او کجا؟!
گفتم پس سمتت چیست؟
گفت: من مأمورم اینجا باشم.
گفتم: آیا نظری به این مردم نمی کند؟
این مصیبت هجوم لشکر روس و آذربایجان قابل تحمل نیست. تا این را گفتم، گفت: «مهم نیست، بروند.» فقط همین کلمه را گفت: «بروند.» گفت و حرکت کرد و رفت.
عصر تلگراف آمد از مرکز روسیه که فوری قشون حرکت کند. لشگر بدون هیچ وقفه ای همه برچیدند. تمام لشگریان همان شب رفتند. فردا گم شده را پیدا کردم. فهمیدم به یک کلمه که گفت: «بروند.» کار تمام شد. اراده قاهره نافذه این است.
به این یک کلمه قیامت کرد. گفتم:
تو خود او را دیده ای؟
گفت:
هیهات. ما با هفت نفر رابطه داریم. آنها خود او را می بینند.

او کجاست؟!

او در چه مقامی است؟!

او در چه مرتبه ای است؟!

آن اکسیر أعظم به آن هفت نفر خورده است، آن هفت نفر خود کبریت احمر شدند.

باز آن کبریت احمر به این خورده است، این شخص طلای ناب انسانیت شده است.

افسوس که نه تو را شناختیم و نه حرمت تو را پاس داشتیم!!
تو کجایی که الآن همه جایی؟

یکی از آن جاها اینجاست. اینها که اینجایند همه مردمی هستند که اگر هیچ ندارند، اما نشان نوکری تو را دارند. نشان نوکری تو را بر سر خود گذاشتند و کنار قبر عمه تو سر بر این آستانه نهاده اند.

آیا می شود نظری کنی؟

«إِذَا أَرَدْتُمُ التَّوَجُّهَ بِنَا إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ إِلَیْنَا...»

__________________________________

 منبع: ربانی آیات الله و منتهی الامال جمیع انبیا و اوصیا، مجموعه بیانات آیت الله العظمی وحیدخراسانی ،ج ۱،صص ۷۲الی ۷۶.انتشارات الامام باقرالعلوم علیه السلام.

افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.