<

انکسار غریبانه 

گاهی روح سالک به قدری لطیف می­شود که برگ گل و شبنـم به حال او غبطـه می­خورند و نسیم صبا از آن درس می­آموزد ؛ اینجاست که اگر همنـفسی نبـاشد، غربت تمـام وجود او را فـرامی­گیرد .

من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیـف

تا به حدی است که آهسته دعا نتوان کرد

اینجاست که آه از دل می­کشد :

کجاست همنفسی تا بدو شرح دهم

که دل چه می کشد از روزگار هجرانش(1)

در این حال هر تلخی برای سالک شکننده است و مظلوم واقعمی­شود ، لذا باید از آه او ترسید .

____________________________________

(1) دیوان حافظ : غزل ۲۸۰ .