<

بسم الله الرحمن الرحیم
پیرمردی با صفا و وفا در مغازه ای کوچک مشغول به کفاشی بود، نیکزاد بود ولی معروف به کفاش شد، کار او ظاهرش کفاشی و باطنش گره گشائی از خلق خدا بود، از فقرا و‌ نیارمندان مراجعه داشت تا علما و‌سالکان طریق معرفت.
در تعبیر خواب حقاً و ‌انصافاً ید طولایی داشت، یک شب خواب دیدم کربلا مشرف شده ام ولکن مامورین عراقی اجازه ی ورود به حرم مطهر سیدالشهدا نمی دهند، فقط تابوت ها را برای طواف جنازه ها راه می دادند، در همین حین یکی از مامورین مرا صدا زد و ‌به فارسی گفت:
آقای آسید عباس
گفتم : بله
گفت : بیا جنازه ات را بگیر و برو داخل .
با تعجب زیر تابوتی را گرفتم و‌ از دالان حرم وارد صحن مطهر شدم، به یکباره دیدم من که داخل تابوت بودم و‌ کفن شده بودم با همان کفن بلند شدم و خوابیدم و این در حالی بود که تابوت خودم روی دست و‌ دوش خودم بود، از خواب بیدار شدم چند روزی به بعضی از بزرگان اهل معنا مراجعه کردم و آن ها تعبیر به فنا و یا کمال در آستان حسینی تعبیر کردند ، بعد از چند روز به مغازه ی حاج اکبر رفتم و‌ خواب را گفتم ایشان کفتند:
خانم شما حمل دارد، حمل او دختر است و دختر بابرکت است.
و این تعبیر عجیب بود چون آثار حمل نبود و‌ ما یک هفته بعد متوجه این موضوع شدیم.
…….