مرحوم آقا سيد محمد حسن قاضي رحمهالله؛ آقازادۀ ارشد عارف رباني عالم بالله و بأمرالله مرحوم آيةالله حاج ميرزا علي قاضي قدسسرّه در مصاحبهاي ميگويند:
«من يك ماه رمضان در مشهد بودم و پاي منبر آقاي ميرزا مهدي اصفهاني حاضر شدم، ايشان سر منبر ميرفت و زياد هم عصباني ميشد و به پدرم ناسزا ميگفت. صراحتاً ميگفت: «آن سيدي كه در نجف است، ريشش قرمز است و قدش كوتاه است و فلان ....» بعضيها به او گفتند: «پسرش پاي منبر شما اينجا نشستهاست.» بعد از آن آمد و از من خيلي عذر خواست و حتي يك روز مرا به منزلش براي افطار دعوت كرد. من منبرهاي او را مينوشتم و وقتي به نجف رفتم آنها را به آقا نشان دادم . پدرم گفت: «اينها چيست كه تو نوشتهاي؟ هرگز آقا ميرزا مهدي اصفهاني يك چنين حرفهايي نميزند. مگر ديوانهاي تو! آنها را دور بينداز!» من هم آنها را دور ريختم. بعد از حدود سي سال كه كتاب ابواب الهدي چاپ شد، آن را خواندم ديدم صد رحمت به آنچه در مشهد شنيدم!»
گويا ناظر به همين گونه برخوردها بودهاست، سخن مرحوم آيةالله بهجت قدّسسرّه كه:
«آقا ميرزا مهدي به كساني سبّ مينمود كه آنها را ميشناختم كه شبها در هنگام خواب آنقدر از عشق و خوف خدا اشك ميريختند كه بالش ايشان خيس ميشد؛ ولي شنيدم كه ايشان در آخر عمر توبه نمودهاست و چون شنيدم كه توبه نمودهاست گاهي مشهد سر قبر او ميروم.»
منبع: دانشنامه میرزا مهدی اصفهانی